صفحه ٣٤٤

ترس، امنيّت، يأس و اميد
همچنين، اگر از دست دادن مطلوب، به آينده مربوط مى شود، خواه آينده نزديك يا دور، از انديشه خسارت و زيانى كه در آينده ممكن است گريبان ما را بگيرد، حالتى به ما دست خواهد داد كه آن را «خوف» يا «ترس» نام مى نهيم. و متقابلا، اگر انسان بداند در آينده خطرى وى را تهديد نمى كند حالتى به وى دست مى دهد كه از آن با عنوان «امنيّت» و «آسودگى» ياد مى كنيم.
اگر انتظار داشته باشد كه در آينده به يكى از خواسته هايش نايل آيد، يا زيانى از او برطرف شود، حالتى پيدا خواهد كرد كه به آن، «اميد» يا «رجاء» مى گويند و هنگامى كه مطمئن شود كه در آينده به خواسته خود نمى رسد، يا زيانش برطرف نمى شود، حالت ديگرى به نام «يأس» و «نااميدى» به وى دست خواهد داد.
بنابراين، مى توان گفت: در حقيقت، وسعت مفاهيم در اين باب از دو جهت است: يكى اين است كه شامل همه خواسته هاى انسان، اعمّ از حبّ ذات، حبّ كمال، علم، قدرت و انواع لذّتها مى شود و تحقّق و عدم تحقّق آنها انواع غمها و شاديها را به دنبال دارد.
دوّم آن كه اختلاف اضافات و حيثيّاتى مثل: زمان گذشته يا آينده، با اختلاف نسبت فعل به خود انسان يا فاعل ديگرى موجب تنوّع انفعالات مى شود و به تناسب هر يك از آنها مفهوم خاصّى انتزاع مى شود.
مثلا، حالت انسان را در فقدان فرزند در نظر مى گيريم كه نسبت به گذشته، «غم و اندوه» است و نسبت به آينده «خوف و ترس». اگر خودش سبب شده باشد، «پشيمانى» پديد مى آيد و اگر ديگرى موجب از دست رفتن او باشد، «خشم» در انسان حاصل مى شود. در همه موارد بالا، متعلّق حالات و انفعالات نفسانى، مرگ فرزند است؛ اما با توجّه به زمانها و نسبتهاى مختلف، حالات گوناگون و عكس العملهاى متعدّد پديد مى آيد.