صفحه ١٧٠

ترس از مرگ و مبارزه با آن
امروزه يكى از مسايلى كه در همه جاى دنيا مطرح است و در هر يك از فلسفه ها، مكاتب، مذاهب و نحله هاى مختلف فكرى و اجتماعى، مورد توجّه قرار گرفته، همين مسأله ترس از مرگ است.
ترس از مرگ يك پديده هول انگيز روانى است، و موجب نگرانى، اضطراب و ناراحتى افراد مى شود و اگر آدمى بخواهد راحت و آسوده خاطر و شاد زندگى كند، بايد ترس و نگرانى از مرگ از روح و روان او زدوده شود تا از اين دلهره و اضطراب كه زندگى را بر وى تلخ مى كند، برهد.
اگر براى ما ممكن مى بود كه مرگ را از قاموس زندگى انسان برمى داشتيم و اين تحوّل و انتقال را از برنامه زندگى وى حذف مى كرديم، خود به خود، زمينه اى براى ترس از مرگ باقى نمى ماند، ولى از آنجا كه مرگ براى انسان، خواه و ناخواه به طور حتم و قطع پيش مى آيد و سرنوشت محتوم انسان در قاعده «كُلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوْت» رقم خورده است، طبعاً، ترس و نگرانى از آن در جان انسان وجود دارد و آثار و عوارض خود را به وجود مى آورد تا جايى كه مى توان گفت: منشأ بيمارى بسيارى از كسانى كه مبتلا به امراض روانى مى شوند همين حالت و پديده روانى است و علت انحراف بسيارى كه به مسلك پوچ گرايى كشيده مى شوند همين است كه آنان را وا مى دارد تا دست از كار و تلاش براى زندگى بكشند يا دست به خودكشى بزنند و يا به مواد مخدّر و سكرآور پناه برند.
اهميّت اين پديده روانى تا بدانجا است كه بسيارى از روانشناسان را به خود مشغول داشته و اين پرسش به صورت جدّى برايشان مطرح است كه «چگونه مى توان ترس و نگرانى از مرگ را از روح انسان زدود تا بتواند راحت و آرام زندگى كند؟» و سرانجام به هيچ نتيجه اى نرسيده و نتوانسته اند چاره اى بينديشند جز آن كه بايد مرگ را به عنوان يك واقعيّت قطعى انكار ناپذير به انسان قبولاند. آنان در