صفحه ٤٦

بيشتر به خريد و فروش پنبه دست مى زند و بار ديگر، ممكن است به اين نتيجه برسد كه براى تأمين سود بيشتر فى المثل، بايد به تجارت آهن دست بزند؛ زيرا، نياز شديد جامعه كمبود آهن را دريافته و به مقتضاى قانون عرضه و تقاضا به اينجا رسيده كه سود كلان و مطلوب در تجارت آهن نهفته است. و مى بينيم كه يك انگيزه مشخّص سودطلبى با دخالت عامل شناخت از بيرون انسان را به دو كار مختلف واميدارد.

ب كمال خواهى در جلوه هاى مختلف
دومين «غريزه اصلى» انسان كمال خواهى است. البتّه، «حبّ كمال» توأم با «حبّ بقاء» است؛ چراكه، هيچ تكاملى بدون بقاء ممكن نيست و فرض كمال در جائى است كه انسان باقى بماند. بنابراين، تفاوت اين دو در اينست كه تكامل بدون بقاء ممكن نيست امّا بقاء اعمّ است و امكان دارد كه همراه تكامل نباشد. پس در كمال خواهى، انسان بدنبال نوعى افزايش كمّى يا كيفى و يا شكوفائى است و بدنبال آنست كه چيزهائى را بدست آورد و بهره وجوديش بيشتر شود. و اين چيزى است جداى از بقاء و استمرار اصل زندگى.
كمال خواهى انسان دو شعبه عمده دارد و در دو ميل نيرومند بروز مى كند و شكوفا مى شود: قدرت طلبى و حقيقت جوئى.

1ـ قدرت طلبى
قدرت طلبى يكى از گرايشات فطرى و ذاتى انسانست و ريشه در نفس دارد. ما قبلا گفتيم: كه قدرت يكى از سه چهره اصلى هرم نفس و يكى از ابعاد اصلى آنست كه در مقام اجمال، همان خود نفس انسانى خواهد بود گرچه در مقام تفصيل مى توان آنرا جداى از ديگر ابعاد نفس و بطور متمايز بادراك در آورد و طبيعى