صفحه ١٣٦

آن را مِلكين به كسر لام قرائت كنيم و يا به اين شكل كه ملك به فتح لام و به معنى فرشته را سمبل قدرت بدانيم و در هر حال در اين آيه نيز همانند آيه گذشته شيطان، آدم را از راه قدرت طلبى و ميل به جاودانه زيستن وسوسه كرده و او را فريفته است.
نتيجه اينكه با توجّه به دو آيه فوق مى توان دريافت كه از ديد قرآن، ميل به قدرت در انسان ريشه فطرى دارد.

ارزش قدرت در قرآن
دوّمين پرسشى كه در مورد قدرت جلب توجّه مى كند اين است كه نظر قرآن در باره بار ارزشى مثبت يا منفى به كارگيرى اين ميل چيست؟ آيا قرآن دربست آن را خوب مى داند و يا دربست بد مى داند و يا اين كه بين موارد آن تفصيل مى دهد.
در پاسخ به پرسش بالا مى گوييم: اصولا، نبايد توقّع داشت كه قرآن به طور دربست انسان را از اعمال يك ميل فطرى باز دارد؛ زيرا، هم از نظر عقلى و هم از نظر قرآنى آنچه را كه خداى متعال در فطرت انسان قرار داده لغو و بيهوده نيست بلكه زمينه تكامل وى را فراهم مى كند وجود يك ميل طبيعى در انسان نمى تواند مطلقاً خطرناك باشد و بنابراين، لازم نيست و نبايد به كلّى سركوب بشود. نتيجه سخن فوق اين است كه سركوب كلّى يك ميل فطرى را نه عقل مى پذيرد و نه آيات قرآن تأييد مى كند.
شايد از آيه فطرت «فِطْرَةَ اللّهَ الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها(1)» و آياتى ديگر نظير آن، بتوان استفاده كرد آنچه را كه خدا بر انسان عطا كرده و در نهادش آفريده براى اين است كه وسيله اى براى تكاملش باشد و بر اين اساس استفاده از آن را دربست منع نخواهد كرد و اگر در ارتباط با آن منعى وجود داشته باشد، مربوط به كميّت و كيفيّت، تحصيل يا به كار گيرى آن و به منظور دادن جهت صحيح به آن خواهد بود.