صفحه ١٦٦

اين آيه، خلود و ابديّت انسان را به طور كلّى و مطلق نفى نمى كند، بلكه زندگى مادّى و دنيوى او را فانى و غير قابل بقا مى داند. سياق آيه خود به خود گواه بر اين معنا است. از اين رو پس از آن كه حكم به مرگ و نفى ابديّت براى همه مى كند در انتهاى آيه دوّم خبر مى دهد كه پس از مرگ به سوى ما باز مى گرديد كه خود گواه بر وجود و زندگى انسان پس از مرگ و انتقال از اين عالم خواهد بود.
علاوه بر اين، آن همه آياتى كه درباره جاودان شدن انسان در بهشت يا در جهنّم با تعبير «خالدين فيها ابداً» آمده و اصولا، اين كه روز قيامت در قرآن «يوم الخلود» ناميده شده، براى دفع چنين توهّمى كافى است.

جهت دهى ميل به بقا
ميل به بقا همانند ديگر اميال فطرى انسان در اصل آفرينش شكل مشخّص و غير قابل تغييرى ندارد و مصداق مشخصى را نشان نمى دهد. بلكه همانند همه تمايلات و گرايشهاى اصلى انسان، حكم مادّه خامى را دارد كه مى توان آن را به طرق مختلف قالب ريزى كرد و در ابعاد گوناگون زندگى به كار گرفت. از اين رو، هم مى تواند در زندگى براى انسان مفيد باشد و هم زيبانبار. بستگى به اين دارد كه چگونه شكل بگيرد و به كدام سو انسان را بكشاند.
ميل به بقا بايد به سوى جهت صحيح خود هدايت شود تا بتواند تأثير مفيد بر زندگى انسان داشته قبل از آن كه بحران زا و زيانبار باشد، در ساختن زندگى جاودانه و جهان ابدى انسان نقش مفيد و سودمندى داشته باشد.
انسان مى خواهد باقى باشد، اما سؤال اين است كه اين بقا به كداميك از ابعاد زندگى انسان مربوط مى شود و از چه طريقى بايد آن را جستجو كرد؟
دادن پاسخ صحيح به چنين پرسشى، از آنجا كه به يك زمينه محسوس و مادّى صرف مربوط نمى شود، ساده نيست. بلكه، بايد از علم و عقل و معرفت كمك گرفت.