صفحه ١٧٣

«النَّاسُ نيِامٌ فاِذا ماتُوا انْتَبَهُوا»(1) زندگى محسوس و مادّى را كه ما زندگى مى ناميم خواب مى داند و مرگ بدن را بيدار شدن از خواب، و در اين صورت ديگر جايى براى ترس از مرگ باقى نمى ماند.
اكنون اگر بخواهيم حقيقت مرگ را بشناسيم و به ديگران هم بشناسانيم، از آنجا كه مرگ از حالات و عوارض انسان و زندگى انسان است ناگزير لازم است شناخت خود را درباره انسان و زندگى انسان كامل و عميق كنيم.
اگر ما حقيقت انسان را درست شناختيم و فهميديم كه نه تنها حيات انسان منحصر به همين حيات دنيا نيست، بلكه زندگى اصلى و حيات واقعى او بگونه اى است كه نمى توان اين حيات را نسبت به آن «حيات» ناميد، بينش ما درباره مرگ تغيير كرده، اضطراب و نگرانى مان برطرف خواهد شد.
قرآن درباره زندگى اخروى تعبير جالبى دارد.
در آنجا كه از قول كسانى كه در دنيا اعمالى انجام نداده اند تا در آنجا از آن استفاده كنند مى فرمايد:
«يَقُولُ يا لَيْتَنى قَدَّمْتُ لِحَياتى.»(2)
[مى گويد: اى كاش براى زندگى ام چيزى از پيش فرستاده بودم].
ظاهر آيه اين است كه انسان در آنجا حيات و زندگى اخروى را آنچنان وسيع و عميق مى يابد كه تازه مى فهمد حيات و زندگى يعنى چه؟ و اگر زندگى اين است كه در آخرت وجود دارد، آنچه را كه در دنيا زندگى مى ناميد اصولا زندگى نبوده و نمى توان نام حيات را بر آن اطلاق كرد.
قرآن در آيه ديگر همين برداشت ما را از آيه فوق تأييد و تأكيد كرده مى گويد:
«وَما هذهِ الْحَيوةُ الدُّنْيا اِلاّ لَهوٌ وَلَعِبٌ وَاِنَّ الدّارَ الاْخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا