صفحه ١٠٦

كه ارزش والاى هر يك از اين آثار به نوبه خود، اهميّت توجّه به نفس را اثبات خواهد كرد.
توضيح آن كه انسان با توجه به نفس خويش و شؤون مختلف آن به وجود بسيارى از خواسته ها و ميلهاى موجود در نفس پى مى برد. خواسته ها و ميلهايى كه تأمين نيازهاى درونى انسان را طلب مى كنند، مثل ميل به برقرارى ارتباط با ديگران، ميل به تحصيل كمال، ميل به كسب علم و قدرت و غيره، و در خواهد يافت كه وجود هر يك از اين ميلهاى درونى، انسان را وادار به تلاشى خاصّ براى وصول به متعلق خود خواهد كرد.
بنابراين، انسان از يك سو مى فهمد كه به اشيايى در ماوراى خود نيازمند است و براى تأمين نياز خود بايد آنها را به دست آورد. از سوى ديگر درك مى كند كه صرف وجود تمايلات و خواسته ها در نفس كافى نيست، بلكه، بايد براى بدست آوردن آنچه را كه مى خواهد و بدان نيازمند است، به كار و تلاش بپردازد. او به خوبى مى فهمد كه به كمك كار خود و بعضى از اشياى خارجى است كه مى تواند اين نيازها را برطرف و خواسته و تمايلات خويش را اشباع سازد.
انسان هر چند نسبت به دو حقيقت نامبرده آگاهى دارد اما نسبت به دو چيز ديگر، بويژه در مراحل، اوليّه، آگاهى ندارد. او نمى داند اين اشياى خارجى كه مى تواند با كمك آنها نيازهاى خود را برطرف كند چه هستند.
همچنين، بر فرض شناختن خود آنها، از كيفيّت استفاده از آنها بى خبر است. پس بر وى لازم است آنچه را كه در رفع نيازمنديهايش مؤثّرند و نيز طرز استفاده از آنها را باز شناسد تا در مجموع قادر به رفع نيازمنديهاى خويش باشد.
از اينجاست كه مى گوييم: علم دوستى و حقيقت جويى، نقش چشمگير خود را در تأمين نيازها و اشباع ساير تمايلات ايفا مى كند. وقتى انسان به اين حقيقت توجه كرد كه نيازهايش بوسيله چيزهايى تأمين مى شود كه قبلا بايد آنها را بشناسد،