صفحه ٦٦

از دست مى دهد. در جامعه اى كه اهل عبادت محترم هستند و انسان تحت تأثير چنين جوّى عبادت و خداپرستى رياكارانه اى انجام مى دهد، اين گونه عبادت انسان، در واقع، عبادت و خداپرستى نيست؛ بلكه، كارى است كه شكل عبادت و صورت خداپرستى دارد و نه تنها انسان را به خدا نزديك نمى كند؛ بلكه، موجب دورى وى از خدا و رحمت خدا خواهد شد.
عبادت و پرستش خدا، كه انسان را مقرّب درگاه خدا مى كند، كارى است كه كاملا خالص باشد و صرفاً، با انگيزه تقرّب به خدا و به اصطلاح، با قصد قربت انجام گيرد و تنها در اين صورت است كه اثر متوقع را دارد و از ارزش اخلاقى برخوردار است.
كسى كه به انگيزه داشتن زندگى مرفّه، احترام و محبوبيّت در نزد مردم و مقدّس و با تقوا جلوه دادن خود به عبادت مى پردازند و بخاطر اين كار انتظار دست بوسى دارد او در واقع، عبادت را وسيله قرار داده است براى رسيدن به اين خواسته ها و اين كار او به جاى خداپرستى، نوعى خودپرستى است كه به هيچ وجه آثار عبادت و پرستش بر آن بار نمى شود و از ارزش مثبت اخلاقى برخوردار نخواهد بود.
از سخنان فوق به اين نتيجه مى رسيم كه ريشه يابى انگيزه ها در ارزيابى افعال اخلاقى بسيار مهمّ است و در روايات و آيات هم بر اين رابطه تأكيد فراوان شده تا آنجا كه، اعمال به عنوان ثمره و ميوه نيّت ها و نيّت ها به عنوان اساس و ريشه هاى اعمال معرّفى شده اند و چون ما قبلا نيز در اين زمينه بحث كرده ايم در اينجا به همين اشاره بسنده مى كنيم و خواننده را به بحث هاى گذشته اى كه درباره نيّت داشته ايم ارجاع مى دهيم.
البتّه براى تكميل بحث مربوط به رابطه انگيزه باارزش اخلاقى لازمست در اينجا بيك نكته ديگر نيز اشاره اى داشته باشيم كه صرف وجود اين خواستها و انگيزه ها در كمون نفس انسانى ملاك و معيار و موضوع ارزش اخلاقى، نمى تواند باشد و