صفحه ٣٤١

به دنبال عواطف همانند آزاد گذاشتن غرايز و شهوات لجام گسيخته، جامعه را در منجلاب فساد و گناه غوطهور مى سازد؛ تا جايى كه ديگر جلوگيرى از آن امكان پذير نيست و نسل و ناموس و آبروى همه تهديد خواهد شد.
در چنين مواردى با وجود مصلحت قوى تر، ديگر جايى براى اعمال عواطف نيست. از اين رو است كه خداوند مى فرمايد: هرگز درباره زناكاران ترحّم روا مداريد. اينجا جاى كنترل عواطف است.
در آيات ديگرى، خداوند، ما را از دوستى و اظهار محبّت نسبت به دشمنان خود برحذر داشته و به برخورد و درشتى با آنها ترغيب مى كند كه در بخش اخلاق اجتماعى به تفصيل درباره آن بحث خواهد شد.
خلاصه سخن آن كه: از آيات، روايات و سخنان فوق، نتيجه مى گيريم كه عواطف گرچه ذاتاً داراى نوعى ارزش هستند از اين رو، تا حدّى مى توانند بر توفيقات، بيفزايند و از عذاب و عقاب انسان بكاهند؛ ولى، اوّلا، ارزش آنها مطلق نيست؛ بلكه، ملاكهاى ديگرى اساس ارزش آنها خواهد بود و ثانياً، ارزش آنها در حدّ نصاب ارزش اسلامى اعمال و رفتار انسان نيست؛ تا بتوانند خود به خود، منشأ سعادت او شود.
آخرين بُعدى كه در طرح پيشنهادى، براى روح انسان در نظر گرفته شد، بُعد احساسات و انفعالات است. اين بُعد، در عين آن كه سطحى تر از ديگر ابعاد وجود انسان است، از همه آنها نيز وسيعتر است. يعنى، از آنجا كه تحت تأثير ساير ابعاد وجودى انسان است و در ظاهر بدن، به صورت گرفتگى و انبساط چهره يا انزوا طلبى و معاشرت و يا دلسردى و فعّاليّت و مانند آنها، آثار و عوارض ظاهرى و چشمگير خود را نمايان مى سازد، ما آن را سطحى تر از ديگر ابعاد تلقّى مى كنيم.
بنابر اين، انفعالات، حالاتى كم و بيش، محسوسند كه داراى ريشه هاى محسوس در اعماق نفس و روان انسان هستند و مى توان آنها را به تغييرات شاخ و