صفحه ٣٣٠

در يك جا مى گويد:
«وَاَصْبَحَ فُؤادُ اُمِّ مُوسى فارِغاً اِنْ كادَتْ لَتُبْدى بِه لَولا اَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَكُونَ مَنَ الْمُؤْمِنينَ وَقالَتْ لاُِخْتِه قُصّيهِ فَبَصُرَتْ بِه عَنْ جُنُب وَهُم لا يَشْعُرُونَ.»(1)
[مادر موسى دلش تهى شد اگر دل او را محكم نمى كرديم تا ايمانش محفوظ ماند، نزديك بود (كه از شدت اضطراب و نگرانى) راز خود آشكار كند. و به خواهرش گفت: از پى او برو، خواهرش رفت و از كنارى او را ديد در حالى كه آنان متوجّه او نمى شدند].
در جاى ديگر مى گويد:
«اِذْ تَمْشى اُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ اَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ اِلى اُمِّكَ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُها وَلا تَحْزَنَ.»(2)
[هنگامى كه خواهرت آمد و گفت: آيا شما را هدايت كنم به كسى كه او را نگهدارى كند، پس تو را به دامن مادرت برگردانديم تا چشمش روشن شود و غمگين مباشد].
اين جمله، در وادى ايمن، در ضمن جملات ديگرى به موسى وحى شد و نظير همين جمله در سوره قصص هم با كمى تفاوت آمده است آيات، به خوبى گوياى عاطفه مادر و فرزندى است: از اضطراب و نگرانى موسى، و از غم از دست دادن او، و شادى و چشم روشنى از بازگشت او، وجود اين عاطفه مشهود است.
به هر حال، عاطفه و علاقه مادر به فرزند، يك امر كاملا طبيعى است و ميان هر مادرى نسبت فرزندش هر چه كه باشد وجود دارد. البته، اين هم ممكن است كه بعضى از عوامل خارجى، اين عاطفه را ضعيف كند و يا از بين ببرد و در طول تاريخ، بوده اند كسانى كه فرزندان خود را كشته يا زنده به گور مى كردند؛ ولى، اينها انحراف از فطرت است كه تحت بعضى از شرايط محيطى، اجتماعى يا روانى پيدا مى شده است اما ميل طبيعى و فطرى هر مادر و پدرى اين است كه با بچه اش مأنوس باشد و او را دوست بدارد.