صفحه ١٤٨

[(جنّيان) آنچه را كه (سليمان) مى خواست، از قبيل معابد و عمارات و ظروف بزرگى چون حوضها و ديگهايى ثابت كه در زمين نصب كرده و كار گذارده بودند، براى او مى ساختند].
و در حدّى اوج گرفته بود كه نه تنها بر انسانها بلكه، بر جنّيان نيز آنچنان كه قرآن گفته است فرمان مى راند، ولى، با چنين قدرتى او خودش يك لقمه نان جو خشك مى خورد و مغرور قدرت خويش نبود.
اگر انسان به هر مقامى كه رسيد به ضعفهاى خود بينديشد و به نداريها و ناتوانيها توجّه داشته باشد، هيچ گاه متكبر نمى شود. انسانهاى شايسته و اولياى خدا هر چه قدرتشان بيشتر مى شود، ضعف خود را بيشتر درك مى كنند و متواضع تر مى شوند؛ يعنى مشاهده مى كنند كه اين قدرت مال آنها نيست، بلكه، هرچقدر زياد هم كه باشد قدرت الهى است كه در اختيار آنان قرار داده است و منهاى قدرت الهى انسان ذاتاً چيزى از خود ندارد و نيز هر چقدر كه قدرتشان هم زيادتر بشود با معرفت بالايى كه دارند، خود را در سيطره قدرتى بالاتر مى بينند كه اين قدرتها در مقايسه با آن بسيار ناچيز خواهد بود. چنانكه هر چه علم انسان بيشتر مى شود ضعف خودش را بيشتر مى فهمد و اين يك موضوع اعجاب انگيزى است در روند علم. يك طفل نوآموز به جز از چند درس معمولى و رايج از چيز ديگر اطلاع ندارد تا توجّه پيدا كند كه آنها را مى داند يا نمى داند. و دايره معلومات و مجهولات او از ديد خودش در همان چند درس مدرسه ابتدايى منحصر مى شود. از وجود چيزى به نام فيزيك يا شيمى اصولا اطلاعى ندارد تا از علم و جهل خود نسبت به محتواى آن با خبر باشد.
ولى هر چه بر معلوماتش افزوده شود، مى فهمد كه مجهولات بيشترى دارد. چنانكه اگر علم انسان، علم حقيقى باشد مى فهمد كه آن علم ذاتاً مال خودش نيست و هر چه علمش كاملتر باشد بيشتر پى به نادانى خود مى برد و مى داند علمى كه دارد مال خداست و از اينجاست كه قرآن با تعبير لطيف خود كه مى گويد: