صفحه ١٤٤

ورزيده بودند به انحراف از مسير حقّ و گرفتار شدن به صفات زشت بويژه غرور قدرت و طغيان مبتلا گرديدند. فرعون با غرور و نخوت در ميان قوم خود فرياد مى كرد كه:
«اَلَيْسَ لى مُلْكُ مِصْرَ وَهذِهِ الاَنْهارُ تَجْرى مِنْ تَحْتى اَفَلا تُبْصِرُونَ.»(1)
[آيا سلطنت و پادشاهى مصر از آن من نيست؟ و آيا اين نهرها زير پاى من جارى نيست آيا نمى بينيد].
آرى ويژگى فكرى و اخلاقى فرعون كه او را به سقوط كشاند و جنايتهاى بزرگى را به دستش جارى ساخت اين بود كه اوّلا، او اين قدرتها را اصالةً از آن خود مى دانست و در ثانى او قدرت خود را بالاترين حدّى از قدرت مى دانست كه انسان ظرفيّت رسيدن به آن را دارد.
و بر همين اساس بود كه سرمستانه ادّعاى خدايى كرد و آشكارا به مردمش مى گفت:
«اَنَا رَبُّكُمُ الاَْعْلى.(2)» [من بالاترين ربّ و صاحب اختيار شما هستم.] و نمرود نيز تا آنجا از معرفت دور شد و در ظلمت و جهل فرو رفته بود كه مى گفت:
«اَنَا اُحْيى و اُميتُ.(3)» [من هستم كه زنده مى كنم و مى ميرانم.] زيرا، قدرت، بر زنده نگهداشتن ديگران و يا كشتن آنان دارم.
قدرت در مراحل مختلف در رفتار انسان، ظهور و بروزهاى گوناگون دارد و در بعضى موارد، منشأ انحرافهاى بزرگى خواهد شد. از اين رو، قرآن كريم قدرت و مفاسد آن را زير ذرّه بين گذارده و با بيان روشن به مردم اخطار مى كند تا با توجّه كامل، از گام نخست، گرايشهاى خود را به طرز صحيح، جهت دهند و اندازه معتدل را در همه موارد رعايت كنند تا با انحراف تدريجى و زاويه گرفتن از خط مستقيم فطرت و راه تعادل، در نهايت، كارشان به اينجاها نكشد. اگر حركتى كه ناشى از