صفحه ١٣٩

بيشتر توجّه داشته باشد تا به آنچه كه دارد؛ زيرا، توجّه انسان به چيزهايى كه دارد منشأ حركت تكاملى او نمى شود؛ بلكه، يك نوع دلبستگى، سكون و ركود ايجاد خواهد كرد و او را در همين مرحله پايبند و متوقّف مى سازد و برعكس، معرفت و توجّه انسان به نيازها و نقص ها و كمبودها او را به تلاش و حركت به منظور ترميم آنها و تكميل خود وا مى دارد و از اين طريق روز به روز قدرت، توان و كمال بيشترى به دست مى آورد.
اين يك اصل كلّى و همگانى است كه وقتى به قدرتى يا هر چيزى ديگرى دست يافت اگر به آن دل بست و توجّهش در آن متمركز شد او را از ترقّى باز مى دارد، خواه قدرت اجتماعى براى او ايده آل و هدف نهايى باشد و يا آنچنانكه اسلام تعليم مى دهد، هدف ايده آل نباشد. پس براى آن كه دائماً در ترقّى و رو به كمال باشد بايد به نقصها و نيازها توجّه كند.
دوّمين نوع معرفت كه در زمينه قدرت براى انسان لازم و مفيد است، شناخت اين حقيقت است كه قدرتهاى انسان در اين جهان مادّى همگى ابزارى و مقدّمى هستند. قدرتى كه در بدن حاصل مى شود، يك كمال وجودى است كه براى ما مطلوبيّت و ارزش روانى دارد، اما ارزش اخلاقى اش در گرو آن است كه بدانيم اين قدرتها هدف نيستند؛ بلكه، وسيله هستند براى دستيابى به يك قدرت بالاتر.
اين معرفت و شناخت نوع دوّم نيز در جهت دهى صحيح انسان و دست زدن به كارهاى قدرتى: اعم از كارهايى كه منشأ قدرت اند و آنها كه ناشى از قدرت، او را كمك مى كنند و در صورت فقدان اين نوع شناخت، زمينه غرور و توقّف و انحراف و دست زدن به كجرويها و مفاسدى كه به برخى از آنها اشاره خواهيم كرد فراهم مى شود.
سرانجام نوع سوّمى از معرفت كه از ديدگاه اسلام مورد اهميّت است و كليد بسيارى از كمالات و مقامات انسانى به شمار مى رود در زمينه قدرت نيز نقش