صفحه ٤٧

است انسانى كه خود را دوست مى دارد قدرت خويش را نيز دوست بدارد.
اينكه ميل به كسب قدرت يا به تعبيرى ديگر قدرت طلبى در انسان ريشه فطرى دارد و در ذات و نهاد او نهفته است يك حقيقت قطعى است كه هر كسى مى تواند آنرا در درون نفس خويش بيابد و نيز تجربه روى اعمال و رفتار ديگران بخوبى بيانگر اين حقيقت خواهد بود.
ما حتى اگر رفتار كودكان را مطالعه كنيم مى توانيم از اين كانال، روح قدرت طلبى را در درون جان آنها مشاهده كنيم. بچه از وقتى كه خودش را مى شناسد قدرت و توانائى را دوست مى دارد و از ضعف و عجز و ناتوانى بدش مى آيد و هنگاميكه احساس قدرتى در خودش مى كند شاد مى شود. فى المثل كودكانى را در نظر مى گيريم در سنّ چندماهگى كه هنوز توان ايستادن ندارد چگونه در هر موقعيّتى تلاش مى كند روى پاهاى خود بايستد و اگر صدبار هم زمين بخورد ممكن نيست دست از اين كار بردارد تا وقتيكه بتواند با اعتدال كامل روى پاى خود بايستد و در اينجا از اين قدرت و توانى كه پيدا كرده است خيلى شادمان و ذوق زده مى شود. حال اگر به جائى رسيده كه پدر و مادر دست او را مى گيرند تا بتواند بايستد و قدم بزند باز هم اگر در رفتار كودك خرد شويم مى بينيم كه بانحاء مختلف در تلاش است تا دستهاى خود را از دستان پدر و مادر رها سازد و بدون نياز به آنان روى پاى خود بايستد.
اين تلاشهاى كودكانه و اين شادمانيها و تمرين براى خودكفائى و بى نيازى از پدر و مادر همه و همه مظاهر مختلف قدرت طلبى و كمال خواهى انسانست كه چون ريشه فطرى دارد و ذاتى انسانست حتّى از كودكى، انسان را اينگونه به تلاش و پويش مى كشاند و از اين طريق انسان را به حركت در مسير كمال واميدارد و نهايتاً كمالات انسانى را تحقّق مى بخشد.
امّا از آنجا كه اين ميل، ذاتى انسانست و در فطرت او جاى دارد هيچگاه او را رها