صفحه ٢٠٠

ولى، بسيارى از انسانها به خاطر ضعف ايمان و كمبود معرفت و شناخت، توجّهشان به همين لذّتهاى پس مادّى معطوف و در مسائل مربوط به زندگى دنيا متمركز مى شود و در نتيجه، دست به انجام كارهايى مى زنند كه عذاب آخرت را به دنبال خواهد داشت.
اگر از شخص گناهكار بپرسيد كه چرا مرتكب گناه مى شود؟ پاسخ مى دهد كه اين عمل لذّت بخش است و به خاطر لذّتش مرتكب آن مى شود.
اما اگر سؤال كنيد كه مگر ترك اين گناه لذّت اخروى ندارد؟ و مگر آن لذّت اخروى بالاتر و والاتر و شديدتر و عميق تر و بادوام تر از اين لذّت گذرا و ضعيف نيست؟
پس چرا او اين لذّت گذرا و ضعيف را بر آن لذّت ابدى و عميق ترجيح مى دهد؟ او به اين پرسش، پاسخ قانع كننده و عقل پسندى نمى تواند بدهد و حتى ممكن است خودش را محكوم كند؛ ولى، عملا همان كار را انجام خواهد داد و ملتزم به لوازم اين حقيقت نمى شود. سرّ مطلب اين است كه شخص عاصى گرچه معترف باشد و خود را محكوم هم بكند و گرچه آخرت و لذّتهاى اخروى را هم انكار نكند، اما به نادرستى رفتارش مسلّماً ايمان او به آخرت ضعيف، و شناخت و معرفتش درباره آن ناقص است و علّت اصلى ارتكاب گناه او در همين جاست.
بنابراين، ريشه اصلى اين تضادّ گفتار و رفتار در همان ضعف ايمان و نقص شناخت خواهد بود. او از آنجا كه ايمانى هرچند ضعيف دارد و از اصل ايمان برخوردار است خود را محكوم مى كند و از آنجا كه ايمانش ضعيف و شناختش كم سو است، از لذّتهاى زودگذر چشم پوشى نمى كند. اگر ايمان او قوى باشد و از شناخت و معرفت آنچنان بالايى برخوردار باشد كه گويا عذاب آخرت را مى بيند، در اين صورت تحمّل سختيها و گذشتن از لذّتهاى گناهان برايش آسان خواهد شد.
حاصل آن كه توجّه به لذّتهاى والاتر و بهتر و بادوامتر، انگيزه اى نيرومند است