صفحه ١٨٠

از او خواسته كه به جهان آخرت براى ديدار خدا و لقاى او با دست پر برود و از قبل در دنيا آمادگى بيشترى براى استفاده از كرامتها و نعمتهاى او پيدا كند، ماندن در اين عالم هم برايش مطلوب و ارزشمند خواهد شد.
پس مؤمن از آن جهت كه مى داند زندگى باقى و حيات ابدى و نعمتها و كرامتهاى الهى آنجاست، اصالتاً طالب آن زندگى است. و از اين رو، مرگ كه وسيله انتقال به آن عالم است برايش شيرين خواهد بود. او نسبت به اين عالم، از آن جهت كه داراى نعمتهاى گذرا و فانى است، اصالتاً دلبستگى ندارد. ولى، به اين لحاظ كه مى انديشد اگر هرچه بيشتر در اين عالم بماند و آمادگى بيشترى پيدا كند، در آن عالم از نعمتهاى بيشترى استفاده خواهد كرد و به مرتبه بالاترى از رضاى مولا و محبوب خود نايل مى شود، ماندن در اين جهان نيز بالعرض برايش محبوب و مطلوب خواهد شد.
از اينجا است كه در روايات و سيره زندگى آن حضرت مى خوانيم كه امام سجاد(عليه السلام) اينگونه به درگاه خدا دعا و تضرّع مى كند كه: «خدايا! اگر زندگى من بازيچه شيطان شد، هرچه زودتر جان مرا بگير.»(1)
از نظر آن حضرت اين زندگى تا وقتى مطلوب است كه بتواند كمكى به سعادت و رفاه و آسايش انسان در زندگى ابدى و اخروى اش باشد. اما اگر كيفيّت زندگى انسان در اين جهان به گونه اى بود كه سبب سنگينى بار او و درد و رنج و شقاوتش در جهان آخرت مى شود و يا او را از بعضى از كرامات، محروم مى سازد، ديگر نمى تواند مطلوب باشد. چرا كه هرچه بماند وضع زندگى ابدى خود را بدتر خواهد كرد. پس چه بهتر كه انسان هر چه زودتر از اين عالم به جهان آخرت منتقل گردد.
با توجّه به آنچه گذشت، مى توان گفت: تمنّى مرگ در بعضى فروض ديگر نيز صحيح است. به عبارت ديگر، آرزوى مرگ، گوياى دو حقيقت است و دو علّت و يا