صفحه ١٥٤

گرفتار اشتباه در مصداق مى شود و به خاطر جهل و نادانى خود ميل به بقا را در جهت غلطى هدايت كرده منشأ انحرافات اخلاقى فراوانى مى گردد.
معرفت و شناخت در زمينه ميل به بقا نيز بويژه از ديد اسلام از اهميّت خاصّى برخوردار است. اگر انسان فهميد كه حقيقت او يك حقيقت غير مادّى است و زندگى اش منحصر در زندگى دنيوى نيست، حبّ بقا و ميل به خلود و جاودانگى، جهت طبيعى و فطرى خودش را پيدا مى كند و علاقه انسان متوجّه زندگى ابدى او خواهد شد و متقابلا، اگر گمان كرد كه وجود او همين وجود مادّى و زندگى او منحصر در همين زندگى دنيوى است و در وراى اين هستى و حيات مادّى، حقيقت ديگرى وجود ندارد، اين گرايش فطرى و ميل به بقا در انسان، از راه طبيعى و مسير فطرى اصيل خود منحرف مى شود و در همين مرحله كوتاه از وجود مادّى و زندگى دنيوى انسان متوقّف مى شود و اين انحرافات و توقّف، سرچشمه بسيارى از آثار، عوارض، اعمال، رفتار و روابط نادرست و ناشايسته خواهد شد.
در گذشته به مناسبتهايى، حبّ دنيا و نقش بنيادينى كه از ديدگاه اسلام و به مضمون روايت «حبّ الدنيا رأس كلّ خطيئة» نسبت به مفاسد اخلاقى دارد مورد بحث قرار گرفت و اكنون مى خواهيم بگوييم: ريشه روانى اين مسأله در همين علاقه و ميل به جاودانگى است به اضافه آن كه در اثر جهل، جهت درست خود را پيدا نكرده است. علّت اين كه انسان زندگى دنيا را دوست دارد، علاقه به جاودانگى و ميل به بقا است كه با تفسير مادّى حيات و زندگى انسان اينگونه جهت پيدا مى كند.
انسان، كه از يك سو در طلب بقا و دوام حيات و زندگى خويش است و از سوى ديگر وجود و زندگى را در وجود مادّى و زندگى دنيوى منحصر مى داند، دلش مى خواهد همين زندگى مادّى ادامه پيدا كند. در صورتى كه اگر متوجّه شود و يقين پيدا كند كه حقيقت زندگى در زندگى دنيوى خلاصه نمى شود و بالاتر از آن خواهد بود، اينچنين، نسبت به اين زندگى مادّى و دنيوى، دلبستگى افراطى و فساد انگيز