صفحه ٤٩٣

خلافت را به او دادند، قرآن را بر هم نهاد و گفت: (هَذَا فِراقُ بَیْنِى وَبَیْنَکَ) (براى همیشه من از تو جدا شدم) و بعد به خودکامگى هاى حکومت پرداخت.
یکى از صفحات سیاه کارنامه عبدالملک، نصب «حجاج» به ولایت کوفه بود.
به یقین اخبار جنایات «حجاج» و کشت و کشتار بى رحمانه و شکنجه زندانیان بى گناه به صورت گسترده به «عبدالملک» مى رسید؛ ولى خم به ابرو نمى آورد، چراکه حکومت، چشم و گوش این انسان پست و بى ظرفیت و بى شخصیت را کور و کر کرده بود. امثال عبدالملک مروان در تاریخ بسیار بودند.
یکى دیگر از رسوایى هاى عبدالملک بن مروان همان چیزى است که در کتاب انساب الاشراف از او نقل شده که بعد از رسیدن به خلافت بر منبر رفت و با عصبانیت به مردم گفت: شما مرا به پرهیزکارى و نیکى امر مى کنید، اما خودتان را فراموش کرده اید! به خدا سوگند از امروز به بعد اگر کسى مرا به تقوا امر کند گردنش را مى زنم (وَاللَّهِ لا یَأْمُرُنِی أَحَدٌ بَعْدَ یَوْمِی هَذَا بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ إلّا ضَرَبْتُ عُنُقَهُ).(540 )