صفحه ٢٣٥

نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً، فَسَأَلَتْهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ (صلی الله علیه و آله): یَا أُمَّ سَلَمَةَ وَمَا یُؤْمِنُنِی وَاِنَّمَا وَکَلَ اللَّهُ یُونُسَ بْنَ مَتَّى اِلَى نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ فَکَانَ مِنْهُ مَا کَانَ؛ ام سلمه شنید که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در دعایش عرضه مى دارد: خداوندا! حتى به اندازه یک چشم بر هم زدن هرگز مرا به حال خود وامگذار! ام سلمه عرض کرد: چرا چنین تقاضایى از خدا مى کنى؟ پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: اى ام سلمه! من چگونه در امان باشم در حالى که خداوند یونس را به اندازه یک چشم بر هم زدن به خودش واگذاشت و آن حوادث و مشکلات براى او پیش آمد».(308)
ازجمله نمونه هایى که در قرآن مجید آمده، داستان حضرت یونس (علیه السلام) است که در هدایت قومش اصرار کافى نورزید و به صورت قهرآمیز آن ها را ترک کرد در حالى که اولى این بود که بیشتر بماند و بیشتر اصرار کند. همین امر سبب مجازات شدیدى شد که در داستان گرفتار شدن در شکم ماهى آمده است.
یا در روایات آمده است که گرفتار شدن حضرت یعقوب (علیه السلام) به فراغ فرزند دلبندش یوسف (علیه السلام) در آن مدت طولانى به خاطر این بود که در یک شب جمعه که در خانه اش غذایى تهیه شده بود، فقیرى بر در خانه آمد و محروم برگشت.
و در داستان حضرت یوسف (علیه السلام) نیز آمده است که طولانى شدن زندانش به سبب این بود که بعد از تعبیر خواب آن زندانى که معتقد بود نجات مى یابد به او سفارش کرد که نزد سلطان مصر، شرح حال او را بگوید تا رهایى یابد. زندانى فراموش کرد و یوسف (علیه السلام) به سبب تکیه کردن بر غیر خدا، سال هاى بیشترى در زندان ماند. البته هیچ یک از این امور گناه نبود، ولى ترک اولایى بود که مناسب مقام و شخصیت آن ها نبود، چراکه هر کس مقامش بالاتر باشد، انتظارات بیشترى از او مى رود.