صفحه ١٧٢

تشكيل حكومت و عمل به وظيفه معذور گرديدند. امّا همگى مى‌دانيم به محض آن كه مردم با حضرتش بيعت كردند و جهت پياده كردن احكام الهى دست همكارى با ايشان دادند، اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز با بكارگيرى قوّه قهريّه در برابر دشمنان حكومت اسلامى ايستادند و صحنه‌هايى چون حنگ جمل، جنگ صفّين و جنگ نهروان رقم خورد و نمونه‌هاى عملى و عينى برخورد حاكم دينى با معاندان به منصّه ظهور رسيد.
بنابر اين، مشروعيّت حاكم ـ به معناى حقّ حاكميّت داشتن ـ از ناحيه اذن الهى است و قدرت اِعمال آن از پذيرش و مقبوليّت مردمى ناشى مى‌گردد و حاكم اسلامى با تكيه بر همين قدرت برآمده از مردم، موظّف به مقابله با قانون‌شكنان و متخلّفان، و الزام آنان به پذيرش و اطاعت از قوانين و ارزش‌هاى اسلامى است.
ناگفته نماند كه حاكم و دولت اسلامى هرگز حق دخالت در مسائل فردى و خصوصى اشخاص را ندارد؛ افراد در حوزه مسائل شخصى خويش آزادند و حكومت حقّ تعرض به آنها را ندارد. البتّه اين تا آنجاست كه افراد تجاهر به فسق نكنند و در ملأ عام مرتكب حريم‌شكنى احكام و ارزشهاى دينى ـ حتّى احكام فردى دين ـ نشوند. چرا كه ارتكاب معاصى در حضور ديگران از زشتى گناه مى‌كاهد و موجب بروز مفسده و به خطر افتادن مصلحت افراد و جامعه خواهد شد و در واقع حقّ رسيدن به كمالات و مصالح دنيوى و اخروى انسان‌هاى ديگر را ضايع خواهد كرد.
پس ولىّ فقيه و دولت اسلامى مى‌تواند و بايد جلوى مفاسد و قانون‌شكنى‌ها را بگيرد؛ نخست با تذكّر و گفتن و اگر مفيد واقع نشد، با اِعمال قوّه قهريّه قانون را حاكم كند.
 5. دين و انديشه‌هاى التقاطى (قرائت‌هاى مختلف و بدعت‌ها)
«تفكر التقاطى» چيست؟ و چه رابطه‌اى با مسأله «بدعت در دين» دارد؟
 الف) مشابهت تفكر التقاطى با بدعت
التقاط در لغت به معناى برچيدن و از زمين برداشتن است، و تفكر التقاطى اصطلاحى است كه به نحوه‌اى خاص از انديشيدن اطلاق مى‌شود. در توضيح اين نوع تفكّر، ناگزير از ذكر مقدّمه‌اى هستيم:
اهل انديشه و نظر اين سخن را كه «هر انديشمندى شايسته است در حوزه تخصّصى