صفحه ١٧١

«إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»(22) و «مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ»(23) و آيه: «فَمَنْ شَآءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شَآءَ فَلْيَكْفُرْ»(24)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمّه معصومين(عليهم السلام) با آن كه از قدرت معجزه برخوردار بودند و مى‌توانستند از راه‌هاى غير عادى و بكارگيرى نيروى قهريّه غيبى اِعمال حكومت كنند، امّا هرگز چنين نكردند؛ زيرا خواست اسلام اين است كه مردم از روى بصيرت و آگاهى اسلام و حكومت دينى را پذيرا شوند. چرا كه حكومتى پايدار و بالنده خواهد بود كه دلها را مسخّر خويش كند: «وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيَزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»(25)؛ خدا دين و شريعت را براى بشر فرو فرستاد تا بشر خود با بصيرت و منطق به برپايى حكومت عدل و داد قيام كند.
اسلام معتقد است كه بايد حقّ براى انسانها تبيين شود و كسى حق ندارد مانع تبيين آن گردد، اگرچه همه كسانى كه حقّ را بازشناختند در برابرش سر تسليم فرود نياورند.
در هر حال، اگر مردمى با بينش و آگاهى اسلام را به عنوان دين حقّ، و پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا امامان معصوم(عليه السلام) و يا ولىّ فقيه را به عنوان حاكم الهى پذيرفتند. آنها موظّف‌اند تشكيل حكومت دهند و جامعه را بر اساس حكومت اسلامى اداره كنند و در برابر كسانى كه علاوه بر عدم پذيرش حكومت دينى به توطئه عليه حكومت دينى و احكام الهى دست مى‌زنند، به مقابله برخيزند و از كيان دين و حكومت دينى پاسدارى كنند و متخلّفان را ملزم به تبعيّت و اطاعت سازند.
اين نگاهبانى از حدود الهى از وظايف مسلّم حكومت اسلامى است و تخطّى از آن كه مستلزم وهن احكام اسلامى و مسدود يا كمرنگ كردن راه كمال بر روى افراد جامعه است، گناهى بس بزرگ و نابخشودنى است كه دامنگير كارگزاران حكومت دينى خواهد بود.
البتّه چنان كه پيش‌تر نيز گفتيم، قدرت حاكم الهى و ولىّ فقيه از ناحيه مردم است و پذيرش (= مقبوليّت) مردمى است كه به حاكم توان اِعمال حكومت مى‌دهد. به همين دليل، با آن كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در غدير خم حضرت على(عليه السلام) را به جانشينى خود و امامت مسلمانان برگزيدند، چون پشتيبانى و هميارى مردمى قرين اين انتخاب نشد، امير مؤمنان(عليه السلام) از قيام به