صفحه ٥٨

پس وظيفه مردم مؤمن در آن وضع چه بود؟
خود معصومين(عليهم السلام) راهكار مناسبى در اختيار شيعيان گذاشته بودند و آن اينكه در مواردى كه محتاج به مراجعه به حاكم هستيد و حاكم رسمى جامعه حاكمى غيرشرعى است، به كسانى مراجعه كنيد كه عارف به حلال و حرام باشند. و در صورت مراجعه به چنين شخصى حق نداريد از حكم و داورى او سرپيچى كنيد اين كار ردّ امام معصوم است و ردّ امام معصوم در حدّ شرك به خداست. به مقبوله «عُمَر بن حنظله» بنگريد كه در آن از امام جعفر صادق(عليه السلام)نقل شده است: «من كان منكم قد روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكماً فانى قد جعلته عليكم حاكماً فاذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فانّما استخفّ بحكم الله و علينا ردّ والرّاد علينا كالراد على الله و هو على حد الشرك باللّه»(13) 
«فقيه» در اصطلاح امروز همان شخصى است كه در روايات با تعبير «عارف به حلال و حرام» و امثال آن معرفى شده است.
با توجه به مطالب فوق مى توان بر ولايت فقيه در زمان غيبت چنين استدلال آورد كه: اگر در زمان حضور معصوم، در صورت دسترسى نداشتن به معصوم و حاكميت نداشتن او وظيفه مردم مراجعه به فقيهان جامع الشرايط است، در زمانى كه اصلا معصوم حضور ندارد به طريق اولى وظيفه مردم مراجعه به فقيهان جامع الشرايط است.
با توجه به روايات مربوط به عصر غيبت، مثل توقيع مشهور حضرت صاحب الزمان(عليه السلام)كه در آن مى خوانيم: «اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة حديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجة الله عليهم؛ يعنى در رويدادها و پيشامدها به روايان حديث ما رجوع كنيد، زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنانم.»(14)
وقتى اثبات كرديم فقيه در عصر غيبت حق حاكميت و ولايت دارد، يعنى اوست كه فرمان مى دهد، امر و نهى مى كند و امور جامعه را رتق و فتق مى كند و مردم هم موظفند از چنين فقيهى تبعيت كنند. همان گونه كه در عصر حضور معصوم، اگر كسى از سوى امام(عليه السلام) بر امرى گمارده مى شد، مردم موظف بودند دستورهاى او را اطاعت كنند. وقتى حضرت على(عليه السلام)مالك اشتر را به استاندارى مصر مأمور كرد، دستورات مالك واجب الاطاعة بود. زيرا مخالفت با مالك