صفحه ٢٩٤

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى...؛(27) و ما نفرستاديم پيش از تو، جز مردانى از اهل آبادى ها كه به آن ها وحى مى كرديم.
2. آيه اى كه شهادت و گواهى دو زن را هم طِرازِ شهادت و گواهى يك مرد مى داند:
وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى...؛(28) و دو نفر از مردان[عادل ]خود را [بر اين حق] شاهد بگيريد و اگر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن از كسانى كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند، انتخاب كنيد [و اين دو زن، بايد با هم شاهد قرار گيرند] تا اگر يكى انحرافى يافت، ديگرى به او يادآورى كند.
البتّه در روايات ما، مطالب ديگرى هم درباره اختلاف هاى حقوقى زن و مرد در جامعه به چشم مى خورد كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:
1. اختصاص جهاد ابتدايى به مردان: زن به جهاد ابتدايى مكلّف نشده است؛ يعنى بر زنان واجب نيست.
2. تقدّم مردان بر زنان در جهاد دفاعى: مادامى كه مردان به اندازه كافى وجود دارند، جهاد دفاعى بر زنان واجب نيست و اين جهاد فقط در صورتى بر زن واجب مى شود كه به شركت او در جنگ نياز باشد؛ پس در مسؤوليتِ دفاع، اصل مردان هستند.
3. اختصاص حكومت به مردان: تقريباً مورد اتّفاق فقيهان شيعه است كه زن نمى تواند حاكم و امير مردم باشد. بعيد نيست رمز اين كه قرآن كريم نبوّت را مختص مردان دانسته است نيز همين باشد؛ چرا كه نبوّت هم نوعى زعامت، تدبير و اداره جامعه است.
4. اختصاص تصدّى وظيفه قضا به مردان: البتّه اين مسأله اختلافى است؛ امّا مشهور فقيهان شيعه، قضا را مختص مردان مى دانند.
5. اختصاص مرجعيّت تقليد به مردان: اين مسأله نيز بين فقيهان شيعه مشهور است؛ امّا برخى از آنان احتمال داده اند كه زن بتواند مرجع تقليد بشود؛ البتّه به اين معنا كه فقط بيان كننده احكام الاهى باشد، نه محلّ رجوع مسائل شرعى و زعامت دينى جامعه.