صفحه ٤٢

مردم يك روز گفتند فلان عمل خوب است، آن عمل خوب مى شود، ولى نه براى هميشه، بلكه تا وقتى مردم بخواهند؛ اگر روز بعد گفتند: همان عمل بد است، آن كار بد مى شود باز هم نه براى هميشه. بنابراين، ما خوب و بد حقيقى و عينى نداريم، اينها مفاهيمى اعتبارى و ساخته و پرداخته خود مردم اند، غربى ها اين شيوه را كه متكّى بر رأى مردم بود، دموكراسى ناميدند.
هنگامى كه آنها حل مشكل حكومت را منحصر در اين دو راه يافتند، به اين نتيجه رسيدند كه حكومت دموكراسى و آزاد بر حكومت فاشيستى و ديكتاتورى رجحان دارد. آنها يكدل و يكصدا شدند و فرياد زدند: درود بر دموكراسى درود بر آزادى و بدين ترتيب دموكراسى در دنياى غرب رواج يافت و روز به روز بر ارج و قرب آن افزوده گشت، تا آنجا كه هم اكنون به عنوان ارمغان دنياى غرب به كشورهاى ديگر صادر شده، در مملكت ما نيز شعار برخى از روشنفكرنماها گرديده است. غافل از آنكه دموكراسى غربى، زاييده تفكر جدايى دين از سياست است و هيچ گاه نمى تواند با اسلام همسو گردد. زيرا همان گونه كه بيان شد؛ در غرب ابتدا فرض كردند دين نبايد در عرصه مسائل حكومتى و سياسى دخالت كند، آن گاه ناچار شدند حكومت را به دست مردم بسيارند، تا گرفتار ديكتاتورى نشوند.
  دليل ناسازگارى دموكراسى غربى با اسلام
امّا آيا مسلمانان هم ناچارند چنين كارى بكنند؟ آيا اسلام مانند مسيحيت تحريف شده است كه نتواند درباره مسائل اجتماعى و حكومتى و بين المللى نظر دهد و حكم كند؟ اگر اسلام مانند مسيحيت بود، ما دموكراسى را روى چشممان مى گذاشتيم و با غربيها همدل و همنوا مى شديم، اما هرگز اسلام همچون مسيحيّت نيست، بدون ترديد اسلام به تمام جنبه هاى زندگى بشر عنايت دارد و متن قرآن و سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و سيره ائمه اطهار(عليهم السلام) سرشار از دستورات اجتماعى و حكومتى است. آيا چنين اسلامى به ما اجازه مى دهد فقط در مسائل فردى بنده خدا باشيم و در مسائل اجتماعى بنده مردم؟! آيا اسلام به ما اجازه مى دهد فقط در مسائل نماز، روزه، زكات و مانند اينها به سراغ خدا برويم، اما در مسأله حكومت و سياست معيار مشروعيتِ قانون را رأى مردم بدانيم؟!
بهتر است روشنفكران جامعه ما، ابتدا اسلام را به درستى بشناسند، آن گاه اندكى تأمّل كنند آيا اسلام با دموكراسى غربى قابل جمع است، آن گاه شعار دهند ما مسلمانيم و در عين حال دموكراسى غربى را مى خواهيم!!