صفحه ٢٦٢

داشته است. چه بسيار خرابى‌ها و ويرانى‌ها و خونريزى‌هايى كه بر سر حقانيّت اين يا آن آيين، و تعصّب و اصرار افراد بر عقايد خاصّ خود، رخ داده است. جنگهاى صليبى بين مسلمانان و مسيحيان و جنگهاى فرقه‌اى بين شيعه و سنّى يا بين كاتوليك‌ها و پروتستانها، همه نمونه‌هايى از اين قبيل هستند. ريشه همه اين درگيرى‌ها و تنش‌ها تعصّب و اصرار بر نظر خود است. براى تنش‌زدايى و پايان دادن به اين درگيرى‌ها بايد قدرى تسامح كرد و سهل گرفت. اگر همه بياييم و بگوييم، ما حق هستيم و شما هم برحقيد، هم اسلام حق است و هم مسيحيت، هم تشيع و هم تسنّن، هم كاتوليك، هم ارتدوكس و هم پروتستان و... ريشه غائله كنده خواهد شد و بشريت به صلح و صفا و صميميت مى‌رسد.
تا اينجا كلام بر سر بيان آن دو انگيزه بود. اكنون آيا بايد اين دو انگيزه را تأييد كرد؟ و در صورت تأييد آن آيا راه حل ديگرى غير از پلوراليسم وجود دارد يا نه؟ اگر راه ديگرى وجود دارد، كدام راه منطقى و صحيح است؟
براى پاسخ به راهى كه انگيزه روانى مطرح كرد بايد مقدمتاً به دو نكته اشاره كرد:
1. مستضعف در معارف ما لااقل دو اصطلاح دارد: الف ـ مستضعف اجتماعى و اقتصادى كه طبقه محرومين جامعه هستند. ب ـ مستضعف فكرى كه در علم كلام به آن دسته از افراد گفته مى‌شود كه به جهت كوتاهى و قصور در فكر، حق را تشخيص نداده‌اند. مثلا دليل بر وجود خداوند يا حقانيت اسلام را نفهميده است، يا با اين مسائل برخورد نكرده و اگر هم برخورد كرده و شنيده، احتمال صحّت نمى‌داده و در نتيجه پيگيرى نكرده است. اين امور ناشى از محيط خانواده و جامعه باشد يا عدم تبليغات يا تبليغات مخالف، بهر حال راه ديگرى را طى كرده است.
2. جاهل در اصطلاح بر دو قسم است: الف ـ جاهل مقصر؛ يعنى كسى كه دسترسى به علم دارد يا احتمال خلاف در عقيده خود مى‌دهد ولى كوتاهى مى‌كند و به دنبال يافتن راه صحيح و حق نمى‌رود. اين دسته در عرف و شرع مورد نكوهش‌اند. ب ـ جاهل قاصر؛ يعنى كسى كه يا غافل است و احتمال خلاف در گفتار و كردار خود نمى‌دهد و يا اگر هم احتمال بدهد و سخنى را ببيند يا بشنود، راه و وسيله‌اى براى رسيدن به حق در اختيار ندارد. اين گروه عقلا و شرعاً مورد مذمّت نيستند.
اكنون با توجه به اين دو نكته مى‌گوييم: مستضعف فكرى و جاهل قاصر؛ يعنى كسى كه