صفحه ٣٠

قبلى و يا با نظر شوراى حلّ و عقد حكومت يك شخص مشروعيت مى يابد. فقهاى شيعه ـ به جز معدودى از فقهاى معاصر ـ بر اين باورند كه در زمان غيبت، «فقيه» حق حاكميت دارد و حكومت از سوى خدا به وسيله امامان معصوم(عليهم السلام) به فقها واگذار شده است. پس در زمان غيبت ـ مشروعيت حكومت از سوى خداست نه از سوى آراى مردم. نقش مردم در زمان غيبت فقط عينيت بخشيدن به حكومت است، نه مشروعيت بخشيدن به آن.
برخى خواسته اند نقش مردم در حكومت اسلامى ـ در زمان غيبت ـ را پررنگ تر كنند؛ از اين رو گفته اند آنچه از سوى خدا توسط امامان معصوم(عليهم السلام) به فقها واگذار شده، ولايت عامه است؛ يعنى نصب فقها همانند نصب معصومان براى حكومت و ولايت نيست، زيرا نصب امامان به گونه اى خاص و معيّن بوده است فقها به عنوان كلى به ولايت منصوب شده اند و براى معيّن شدن يك فقيه و واگذارى حكومت و ولايت به او بايد از آراى مردم كمك گرفت؛ پس اصل مشروعيت از خداست، ولى تعيين فقيه براى حاكميت به دست مردم است. اين نقش افزون بر نقشى است كه مردم در عينيت بخشيدن به حكومت فقيه دارند.
در مقام نقد و بررسى اين نظريه بايد گفت: يا مقصود گوينده اين است كه در زمان غيبت حكومت فقيه مشروعيتى تلفيقى دارد؛ بدين معنا كه مشروعيت ولايت فقيه به نصب الهى و نيز رأى مردم است؛ و به تعبير ديگر: رأى مردم همراه با نصب الهى جزء تعيين كننده براى مشروعيت حكومت فقيه است، و يا اينكه مقصود اين است كه عامل اصلى مشروعيت حكومت فقيه در زمان غيبت، نصب الهى است، ولى خداوند شرط كرده است تا آراى مردم نباشد فقيه حق حاكميت ندارد؛ يعنى رأى مردم شرط مشروعيت حكومت فقيه است نه جزء دخيل در آن.
به هر صورت كه بخواهيم نظر مردم را در مشروعيت دخالت بدهيم، با اين اشكال مواجه مى شويم كه آيا حاكميت حق مردم بود تا به كسى واگذار كنند؟ پيشتر گفتيم حاكميت فقط حق خداست، و امامان معصوم از سوى خدا حق حاكميت بر مردم يافته اند.اگر نظر مردم در مشروعيت حكومت دخالت داشته باشد، بايد هر زمان كه مردم نخواستند فقيه حاكم باشد، حكومت او نامشروع باشد، ولى گفتيم كه فقيه در زمان غيبت حق ولايت دارد اين حق با موافقت مردم تحقق عينى مى يابد.افزون بر اين، لازم مى آيد كه در صورت عدم موافقت مردم، جامعه اسلامى بدون حكومت مشروع باشد.