صفحه ٤٠٧

افتخار. «أَعْمَلَ صالِحاً»
13- دعا وتلاش حاكمان بايد براى انجام كار خوب باشد. «أَعْمَلَ صالِحاً»
14- كار، به شرطى نيك است كه خداپسند باشد. «صالِحاً تَرْضاهُ»
15- كار نيكى ارزش دارد كه رضاى خدا را جلب كند، نه فقط رضاى مردم را.  «صالِحاً تَرْضاهُ»
16- عالى ترين مقصد در حكومت صالحان، رضاى خداست. «تَرْضاهُ»
17- انبيا نيز به امداد الهى نياز دارند. أَوْزِعْنِي ... أَدْخِلْنِي 
18- زندگى در جامعه صالح ارزش است، نه زندگى در ميان مردم ناصالح، آن هم به خاطر رفاه يا درآمد و لذّت. أَدْخِلْنِي ... فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ 
19- برخوردارى از امكانات، و قدرت امروز خود را نشانه ى رسيدن به رحمت الهى ندانيد و براى رشد و تعالى خود دعا كنيد. «وَ أَدْخِلْنِي»
20- امكانات انسان، نتيجه ى كار او نيست بلكه از رحمت الهى سرچشمه مى گيرد. «بِرَحْمَتِكَ»
21- هر كس، در هر شرايطى بايد به رحمت الهى متوسّل شود، حتّى پيامبران. «بِرَحْمَتِكَ»
22- تكروى، ممنوع. «وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ»

سوره النمل، آيه 20 - 21

وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ «20»
و (سليمان) جوياى حال پرندگان شد و (هدهد را نديد،) گفت: مرا چه شده كه هدهد را نمى بينم؟ (آيا حضور دارد و من نمى بينم) يا از غايبان است.
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ «21»
قطعاً او را كيفرى سخت خواهم داد يا او را ذبح مى كنم، مگر آن كه (براى غيبت خود) دليل روشنى (و عذر موجّهى) براى من بياورد.