صفحه ٥٠٠

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

 (آيه 1)- سوگند به اين شهر مقدس! سنّت قرآن در بسيارى از موارد بر اين است كه بيان حقايق بسيار مهم را با سوگند شروع مى كند، سوگندهائى كه خود نيز سبب حركت انديشه و فكر و عقل انسان است و ارتباط خاصى با همان مطلب مورد نظر دارد.
در اينجا نيز براى بيان اين واقعيت كه زندگى انسان در دنيا توأم با درد و رنج است از سوگند تازه اى شروع كرده، مى فرمايد: «قسم به اين شهر مقدس» [- مكّه ] (لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ).
 (آيه 2)- «شهرى كه تو در آن ساكن هستى» (وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ).
البته شرافت و عظمت سرزمين «مكّه» ايجاب مى كند خداوند به آن سوگند ياد نمايد، چرا كه نخستين مركز توحيد و عبادت پروردگار در اينجا ساخته شده، و انبياى بزرگ گرد اين خانه طواف كرده اند، ولى جمله «وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ» مطلب تازه اى در بر دارد، مى گويد: اين شهر به خاطر وجود پر فيض و بركت تو چنان عظمتى به خود گرفته كه شايسته اين سوگند شده است.

         اى كعبه را ز يمن قدوم تو صد شرف             وى مرده را ز مقدم پاك تو صد صفا
         بطحا ز نور طلعت تو يافته فروغ             يثرت ز خاك تو با رونق و نوا

 (آيه 3)- سپس مى افزايد: «و قسم به پدر و فرزندش» (وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ).
منظور از «والد» ابراهيم خليل و از «ما ولد» اسماعيل ذبيح است و با توجه به اين كه در آيه قبل به شهر «مكّه» سوگند ياد شده و مى دانيم ابراهيم و فرزندش بنيانگذار «كعبه» و شهر «مكّه» بودند اين تفسير بسيار مناسب به نظر مى رسد بخصوص اين كه عرب جاهلى نيز براى حضرت ابراهيم و فرزندش اهميت فوق العاده اى قائل بود، و به آنها افتخار مى كرد.