صفحه ٢٩٢

بگذريد» و به هر جا مى خواهيد برويد (لِتَسْلُكُوا مِنْها سُبُلًا فِجاجاً).
ولى نه آن انذارهاى نخستين و نه بشارتها و تشويقها و نه استدلالات منطقى هيچ يك در دل سياه اين قوم لجوج اثر نگذاشت.
 (آيه 21)- لطف حق با تو مداراها كند ...
هنگامى كه نوح آخرين تلاش خود را در طى صدها سال به كار زد، و آن قوم، جز گروه اندكى، همچنان بر كفر و بت پرستى و گمراهى و فساد اصرار ورزيدند از هدايت آنها مأيوس شد، رو به درگاه خدا آورد و تقاضاى مجازات براى آنها كرد.
چنانكه در اين آيه مى خوانيم: «نوح (بعد از هدايت آنان) گفت: پروردگارا! آنها نافرمانى من كردند، و از كسانى پيروى نمودند كه اموال و فرزندانشان چيزى جز زيانكارى بر آنها نيفزوده است» (قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَساراً).
اشاره به اين كه رهبران اين قوم جمعيتى هستند كه تنها امتيازشان اموال و فرزندان زياد است، آن هم اموال و فرزندانى كه جز در مسير فساد به كار گرفته نمى شود.
 (آيه 22)- سپس مى افزايد: «و (اين رهبران گمراه) مكر عظيمى به كار بردند ...» (وَ مَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً).
آنها طرحهاى شيطانى عظيم و گسترده اى براى گمراه ساختن مردم، و ممانعت از قبول دعوت نوح ريخته بودند، كه احتمال دارد همان مسأله بت پرستى بوده باشد، زيرا طبق بعضى از روايات بت پرستى قبل از نوح سابقه نداشت، بلكه قوم نوح آن را به وجود آوردند.
 (آيه 23)- اين آيه مى تواند گواه اين مطلب باشد، زيرا بعد از اشاره سر بسته به اين مكر بزرگ مى افزايد: رؤساى آنها «گفتند: دست از خدايان و بتهاى خود برنداريد» (وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ).
و هرگز دعوت نوح را به خداى يگانه نپذيريد، خدائى كه هرگز ديده نمى شود، و با دست قابل لمس نيست!