صفحه ٤٠٢

عوامل گرفتارى آنها را، مى فرمايد: «اما آن كسى كه طغيان كرده» (فَأَمَّا مَنْ طَغى ).
 (آيه 38)- «و زندگى دنيا را (بر همه چيز) مقدم داشته» (وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا).
 (آيه 39)- «مسلما دوزخ جايگاه اوست» (فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى ).
در جمله اول اشاره به فساد عقيدتى آنها مى كند زيرا طغيان ناشى از خود بزرگ بينى است و خود بزرگ بينى ناشى از عدم معرفة اللّه است.
كسى كه خدا را به عظمت بشناسد خود را بسيار كوچك و ضعيف مى بيند و هرگز پاى خود را از جاده عبوديت بيرون نمى گذارد.
و جمله دوم اشاره به فساد عملى آنهاست چرا كه طغيان سبب مى شود كه انسان لذت زود گذر دنيا و زرق و برق آن را بالاترين ارزش حساب كند و آن را بر همه چيز مقدم بشمرد.
اين دو در حقيقت علت و معلول يكديگرند: طغيان و فساد عقيده سر چشمه فساد عمل و ترجيح زندگى ناپايدار دنيا بر همه چيز است و سر انجام اين دو آتش سوزان دوزخ است كه در جمله سوم به آن اشاره شده.
 (آيه 40)- سپس به ذكر اوصاف بهشتيان در دو جمله كوتاه و بسيار پر معنى پرداخته، مى فرمايد: «و آن كسى كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى باز دارد ...» (وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى ).
 (آيه 41)- «قطعا بهشت جايگاه اوست» (فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى ).
آرى! شرط اول بهشتى شدن «خوف» ناشى از «معرفت» است، شناختن مقام پروردگار و ترسيدن از مخالفت فرمان او، شرط دوم كه در حقيقت نتيجه شرط اول و ميوه درخت معرفت و خوف است تسلّط بر هواى نفس و باز داشتن آن از سركشى، چرا كه تمام گناهان و مفاسد و بدبختيها از هواى نفس سر چشمه مى گيرد.
 (آيه 42)- تاريخ قيامت را فقط خدا مى داند: در تعقيب مطالبى كه در باره قيامت و سرنوشت نيكان و بدان در آن روز در آيات پيشين آمد، در اينجا به سراغ سؤال هميشگى مشركان و منكران معاد رفته، مى فرمايد: «و از تو در باره قيامت