صفحه ٢٧٠

منظور از «رسول» در اينجا بدون شك پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله است نه جبرئيل و مى دانيم آنچه را رسول مى آورد گفتار فرستنده اوست.
 (آيه 41)- سپس مى افزايد: «و گفته شاعرى نيست، اما كمتر ايمان مى آوريد» (وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ).
 (آيه 42)- «و نه گفته كاهنى، هر چند كمتر متذكّر مى شويد» (وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ).
در حقيقت دو آيه فوق نفى نسبتهاى ناروائى است كه مشركان و مخالفان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى دادند، گاه مى گفتند: او شاعر است و اين آيات شعر اوست، و گاه مى گفتند: او كاهن است و اينها كهانت.
 «شعر» معمولا زائيده تخيّلات، و بيانگر احساسات برافروخته، و هيجانات عاطفى است، و به همين دليل فراز و نشيب و افت و خيز فراوان دارد در حالى كه قرآن در عين زيبائى و جذابى كاملا مستدل و منطقى، و محتوائى عقلانى دارد، و اگر پيشگوئيهائى از آينده كرده اين پيشگوئيها اساس قرآن را تشكيل نمى دهد، تازه بر خلاف خبرهاى كاهنان همه قرين واقعيت بوده.
 (آيه 43)- و در اين آيه به عنوان تأكيد با صراحت مى گويد: «كلامى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده است» (تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ).
بنابر اين قرآن نه شعر است و نه كهانت، نه ساخته فكر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و نه گفته جبرئيل، بلكه سخن خداست كه به وسيله پيك وحى بر قلب پاك پيامبر نازل شده.
 (آيه 44)- اگر او دروغ بر ما مى بست مهلتش نمى داديم! در ادامه بحثهاى مربوط به قرآن، در اينجا به ذكر دليل روشنى بر اصالت آن پرداخته، مى فرمايد: «اگر او سخنى دروغ بر ما مى بست ...» (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ).
 (آيه 45)- «ما او را با قدرت مى گرفتيم» (لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ).
 (آيه 46)- «سپس رگ قلبش را قطع مى كرديم»! (ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ).