صفحه ٦٢

کننده است، انسان را تدریجاً پرحوصله بار مى آورد.
   علاوه بر آن افراد منزوى غالباً کم نشاط هستند، بسیار کم مى خندند، کمتر شوخى مى کنند، در برابر خستگى ها کمتر تفریح دارند و زندگى آنها یکنواخت و خسته کننده است. همین موضوع تعادل روحى آنها را به هم زده یک نوع ناراحتى در آنان ایجاد مى نماید; و اگر عقده هایى پیدا کنند چون وسیله اى براى گشودن آنها در اختیار ندارند همواره در یک نوع نگرانى و ناراحتى روانى بسر مى برند، و این موضوع بر عصبانیت و کج خلقى آنان مى افزاید.
6 ـ محرومیت از علوم و تجارب: بسیارى از علوم و دانشهاست که باید از دهان بزرگان و روش آنها و الهام گرفتن از طرز تفکر آنان بدست آورد; بدیهى است این گونه علوم را تنها از طریق معاشرت مى توان تحصیل نمود، و پختگى و تجربه هاى گوناگون را در گوشه انزوا نمى توان تحصیل کرد، بلکه راه آن زندگى در دل اجتماع است; این را هم مى دانیم که ثمره زندگى چیزى جز تجربه هاى مفید و سودمند نیست.

***

   با توجه به حقایق فوق و فواید و زیانهایى که براى معاشرت و انزوا ذکر شد برترى نظریه و منطق طرفداران معاشرت کاملا روشن است.
 

موارد استثنایی که انزوا در آن جایز است
   در اینجا ذکر یک نکته لازم به نظر مى رسد و آن اینکه: با اینکه اساس زندگى هر انسانى باید بر پایه معاشرت و آمیزش با مردم باشد ولى باز