صفحه ١٦٠

عواطف دیگران بقدرى متنوع و وسیع است که هرگز یک نفر نمى تواند به تنهایى آنها را تأمین نماید بلکه تأمین هریک از این نیازمندیها ـ  آن هم مطابق طبع مشکل پسند بشر  ـ کار افراد و دسته هایى است که هرکدام در کار خود متخصص و صاحب فن باشند.
    و از سوى دیگر فرار انسان از یکنواختى زندگى و میل به زندگى بهتر و کاملتر ـ  که از خصایص زندگى او مى باشد و در حیوانات کمتر اثرى از آن دیده مى شود  ـ او را وادار مى کند که به زندگى اجتماعى بپیوندد، زیرا این هدف جز در پرتو تراکم افکار و نیروها و استعدادهاى مختلف امکان پذیر نیست. این دو موضوع مهمترین عاملى است که بشر را به ادامه زندگى اجتماعى وا مى دارد.

    ارزش اجتماعى
  گرچه از نظر حقوق اجتماعى همه افراد در برابر همه قوانین یکسانند و اصل مساوات در برابر قانون یکى از اساسى ترین پایه هاى قوانین حقوقى مترقى محسوب مى شود; ولى رعایت این اصل نه بخاطر این است که ارزش افراد واقعاً در اجتماع یکسان مى باشد بلکه بیشتر به این منظور است که براى حفظ نظم و جلوگیرى از سوء استفاده هاى جباران و طبقات با نفوذ و استعمار بشر بوسیله بشر راهى جز این وجود ندارد والاّ جاى انکار نیست که ارزش اجتماعى افراد با هم تفاوت بسیار دارد.
   مثلا هرگز ارزش وجودى یک دانشمند کاردان و خیرخواه و لایق با یک نفر بى سواد و لاابالى و فاسد، برابر نیست، ولى اگر بنا شود امتیازاتى