صفحه ٥٠

نیست، زیرا در عدالت افراط معنى ندارد; اگر تحمل ظلم به معنى سستى و خمودى باشد نقطه مقابل عفت خواهد بود، و اگر به معنى ترس از احقاق باشد تفریط قوه غضبیه خواهد بود و در هرحال افراط در عدالت معنى ندارد، بخصوص اینکه عدالت را به معنى پیروى قوه غضب و شهوت از عقل گرفته اند، مسلم است که در این پیروى، افراط معنى ندارد.
   نتیجه اینکه مسأله حد وسط بودن ملکات فاضله اخلاقى گرچه در بعضى از موارد مانند شجاعت و عفت صادق است ولى عمومیت ندارد و در مورد عدالت و حکمت صادق نیست ـ دقت کنید.
   از بحثهاى فوق چنین استفاده مى شود که تقسیم بندى اصول صفات نیک و بد، به چهار اصل نه تنها دلیل روشنى ندارد بلکه از جهات مختلفى قابل ایراد است.
   بنابراین حق این است که اصول فضائل اخلاقى را منحصر به چهار ندانیم بلکه به تعداد غرایز و امیال و عواطف مختلفى که در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است صفات اخلاقى نیک و بد داریم، زیرا پرورش و تعدیل هریک از این غرایز و امیال بطورى که در راه تکامل فرد و اجتماع مفید و مؤثر باشد فضیلت است، و انحراف هریک از آنها بطوریکه موجب انحطاط فرد یا اجتماع گردد رذیلت محسوب مى گردد.
   روى این حساب تعداد صفات فضیله و رذیله به تعداد غرایز و امیال انسان است همانطور که تعداد بیماریهاى جسمى به تعداد دستگاههاى مختلف بدن و اجزاء ترکیبى آن مى باشد.
   در احادیث و روایات اهل بیت (علیهم السلام) نیز براى فضائل اخلاقى عدد