صفحه ١٢

که نیست  !
   بنابراین باید دید عیب کار کجاست و با تشخیص آن پیرامون راه حل آن بیندیشیم .
   در مرحله اول به این نکته برخورد مى کنیم که این قوانین همانند داروهایى هستند که تنها جنبه استعمال خارجى دارد و اثر آنها کاملا سطحى است . اینها هرگز نتوانسته اند کوچکترین گامى در اعماق وجدان بشرى که الهام بخش تلاشها و کوششها و حرکات اوست بگذارند و از درون ، نیروهاى او را بسیج کنند و ریشه هاى درد را برکنند .
   کدام قانون مى تواند ـ  مثلا  ـ آن دسته از ثروتمندان ینگه دنیا را که با اختصاص دادن ثروتهاى خود از طریق وصیت به گربه هایشان ، وسایل ایجاد دهکده گربه هاى میلیونر را فراهم ساخته اند ، بر سر عقل و عاطفه انسانى بیاورد و به حمایت از میلیونها گرسنه آفریقایى دعوت کند ؟ کدام قانون مى تواند روح نوع دوستى را در آنها که قطعات الماس چهارده میلیون تومانى را به خود مى آویزند و آلبومهاى تمبر چندین میلیونى یکى از تزیینات کم اهمیت اطاق پذیرایى آنها را تشکیل مى دهد ، زنده کند ، و به نجات جان میلیونها بیمار جذامى و سرطانى و مسلول دعوت نماید ؟
   کدام قانون مى تواند غریزه هاى سرکش و ویرانگر را رام ، و احساسات آدمى را تلطیف و قدرتهاى عظیم صنعتى او را در مسیر عمران و آبادى کشورها به کار گیرد ؟
   آیا قانونى توانایى دارد در قلمرو روح و جان ایشان نفوذ کند و این دگرگونیها را بوجود آورد ؟ بدیهى است در میان قوانین کنونى ، نه.