صفحه ١٤٤

کارهاى مردم را ـ  مثلا  ـ گوشه ها و نیشهایى براى خود فرض مى کنند !
   از « درد دل کردن » که وسیله مفیدى براى تخفیف آلام و ناراحتیهاست مى ترسند، زیرا فکر مى کنند ممکن است موجب افشاى اسرار آنها و یا مشکلات دیگرى گردد ! و به همین دلیل غالباً افسرده، بى نشاط و غمگین هستند و تدریجاً بصورت یک موجود معطل و بى فایده درمى آیند.
   اگر این حال « بدبینى » در انسان تشدید شود، وضع وخیمى به خود خواهد گرفت، کار به جایى مى رسد که انسان از همه چیز و همه کس مى ترسد و وحشت مى کند، همه حوادث را به زیان خود مى بیند، کارهاى عادى افراد را نقشه هایى بر ضد خود مى پندارد و همه را مصمم بر نابودى یا آزار خود تصور مى کند.
   بدیهى است این حالت را باید جزو بیماریهاى روانى و خارج از علم اخلاق محسوب داشت.
   اصولا تمام انحرافهاى اخلاقى تا زمانى که از حدود عادى تجاوز ننموده، مربوط به علم اخلاق است و تنها مربیان اخلاقى باید به درمان آن برخیزند; ولى هنگامى که از صورت معمولى ـ  که در غالب مردم ممکن است یافت شود  ـ خارج شد، در این حالت صورت « بیمارى » به خود مى گیرد و از موضوع علم اخلاق بیرون مى رود. حسدهاى افراطى، تکبرهاى افراطى، کینه توزیهاى افراطى، خودنماییهاى افراطى و مانند اینها همه داخل در این قسمت مى باشند.
   جالب توجه اینکه در سوره منافقون ضمن بیان حالات منافقین، موضوع سوءظن و بدبینى را یکى از صفات آنها شمرده و مى فرماید: آنها