صفحه ١٩٨

فکرى و اعتقادى آن را از دیگران جدا مى سازد.
   ثالثاً ـ اسلام با معارف و احکام خود تلاش وسیعى براى ایجاد یک نقطه وحدت فکرى و به اصطلاح « وحدت ایدئولوژیکى » در میان تمام افراد بشر نموده است.
   باید توجه داشت که وحدت فکرى و عقیدتى که اسلام بنیانگذار آن است بر خلاف روابط فکرى و ایدئولوژیکى احزاب سیاسى و امثال آنها که در قرون اخیر در جهان به وجود آمده اند، مخصوص طبقه و جمعیت و ملت خاصى نیست، مربوط به همه جامعه بشریت است.
   و این یک امتیاز بزرگ براى ایدئولوژى اسلامى محسوب مى گردد که به هیچوجه رنگ منطقه اى و طبقاتى ندارد.
   ولى عموم احزاب و دسته هاى سیاسى جهان و مکتبهاى فلسفى وابسته به آنها گرچه ظاهراً اساس کار خود را بر وحدت فکرى و مرامى قرار داده اند، اما همه در این « عیب » بزرگ مشترکند که جنبه عمومى و جهانى یا از آغاز نداشته اند و یا از دست داده اند.
   مثلا « حزب نازى » یا جنبش خطرناک « صهیونیسم بین الملل » گرچه به ظاهر صورت ایدئولوژیکى داشته یا دارد، ولى در واقع حافظ منافع دسته مخصوصى بیش نیست.
   در حقیقت نژاد آلمانى در حزب نازى و نژاد یهود در صهیونیسم و منافع مخصوص آنها زیربناى اصلى احزاب مزبور را تشکیل مى دهد. احزاب کمونیست جهان با اینکه مدعى جهانى بودن انترناسیونالیسم هستند امروز هیچ کدام رنگ محلى داشتن و حافظ منافع کشور خاصى بودن را کتمان