صفحه ١٨٧

جغرافیایى ـ  اعم از طبیعى و قراردادى  ـ نمى تواند عامل جدایى باشد، به خصوص اینکه با سهولت وسائل ارتباط و حمل و نقل مسأله فاصله جغرافیایى بکلى حل شد و همه به هم نزدیک و خانه یکى شدند.
   لذا واحدهاى اجتماعى کم کم بصورت واحدهاى عقیده اى و ایدئولوژیکى درآمد و مرزهاى « فکرى » جانشین مرزهاى گذشته شد.
   تقسیم کشورهاى جهان به دو بلوک کمونیست و کاپیتالیست یکى از نمونه هاى بارز این نوع تقسیم بندى است.
   گرچه در آغاز تصور مى شد این تقسیم بندى یک تقسیم بندى ابدى و جاودانى است و مسأله عدم امکان آشتى این دو مکتب قطعى و اجتناب ناپذیر معرفى مى گردید، ولى رفته رفته معلوم شد این تقسیم و جدایى نیز بیش از آنچه باید جنبه واقعى داشته باشد جنبه مصنوعى دارد، زیرا در برابر جهات اختلاف فکرى و عقیده اى در میان قشرهاى مختلف، هزاران جهات مشترک در میان آنها وجود دارد که سرچشمه آن وحدت نوع بشر و وحدت ساختمان روح و جسم اوست که موجب اشتراک در اهداف گوناگون مى گردد.
   لذا زمزمه « همزیستى » میان واحدهاى اجتماعى با رژیمها و ایدئولوژیهاى مختلف قوّت گرفت و کم کم از مرحله سخن به مرحله عمل درآمد.
   گرچه اصطکاک منافع ملتها و عدم رشد عقلى کافى براى هماهنگ ساختن این منافع هنوز مانع از این است که این واحدهاى پراکنده در هم ادغام گردد و یک واحد بزرگ بر اساس وحدت نوع بشر به وجود آید اما