صفحه ١٢٣

کرد، حضرت فرمود: « قَدِ اغْتَبْتِها; غیبتش کردى ! »(83)
   و در حدیث دیگرى وارد شده که: عایشه تقلید زنى را درآورد، حضرت او را نهى فرمود(84).
   از اینجا روشن مى شود که باید در نقّادى از افکار دیگران در نوشته ها طورى بحث شود که مصداق غیبت نباشد چه بسا هنگام خرده گیرى و اشکال بر کلام دیگرى تعبیراتى مى شود که مصداق روشن غیبت، یا مذمت، یا استهزاء و یا توهین و تحقیر است، مثل اینکه گفته شود فلان مطلب « ضرورى البطلان » یا « خنده آور » یا « کودکانه » یا « غیر عاقلانه » است مگر اینکه صاحب آن نظر معلوم نباشد و یا غیبت و تحقیر او مجاز باشد.
   همچنین گاه مى شود که انسان سخنى را با کنایه مى گوید اما قراینى در کار است که منظور را طرف مى فهمد، این نیز جزء مصادیق غیبت است، مثل اینکه بگوید: امروز در مجلس بحث کسى بودم که چنین مى گفت در حالى که شنونده مى داند در کدام مجلس بوده است.

 2 ـ غیبتهاى آمیخته با گناه دیگر
   گاه مى شود که این عمل مذموم با اعمال مذموم دیگر آمیخته مى شود و قیافه خود را بکلى از دست مى دهد و یا در صورت یک عمل خداپسندانه جلوه مى کند.