صفحه ٤٥

آنان بودند، جانشين [خود] قرار داد و آن ديني را كه برايشان پسنديده است، به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمني مبدل گرداند [تا] مرا عبادت كنند و چيزي را با من شريك نگردانند و هر كس پس از آن به كفر گرايد، آنانند كه نافرمانند.
مطابق اين آيهٔ شريفه، در اثر ايمان و عمل صالح است كه يك جامعه، جانشين جامعهٔ ديگر مي‎شود، به‌خصوص جامعهٔ اسلامي كه در اين آيه مخاطب قرار گرفته است. هدف از اين جايگزيني نيز تنها رسيدگي به امور مادي و اقتصادي افراد نيست؛ بلكه جانشين شدن مؤمنان در روي زمين و برداشته شدن خوف و ناامني از بندگان، وسيله‎اي براي رسيدن به هدف نهايي مي‎باشد كه همان پرستش خداوند در روي زمين است. پس عامل اصلي تكامل جامعه، از ديدگاه اسلام، ايمان و عمل صالح است.
تفاوت ديگري ميان مكتب اسلام و انديشهٔ كمونيستي وجود دارد. در زمينهٔ بقاي انقلاب، از آن‌جا كه ماترياليست‌ها، جريان تاريخ را جبري مي‎دانند، وقوع انقلاب را قانون طبيعت مي‎شمارند و واهمه‎اي از نابودي نظام موجود ندارند. ولي از نظر اسلام همواره بايد از دست رفتن نظام ترسيد، زيرا هيچ‌گاه نبايد دشمنان خارجي را منفعل و مرده تلقي كرد. دشمنان هميشه وجود دارند و در حال دسيسه و فعاليت هستند. برخلاف ديدگاه ماترياليستها، اسلام به جبر تاريخ وقعي نمي‎نهد؛ بلكه انسان را موجود آزادي مي‎داند كه با ارادهٔ خود كار مي‎كند و توان پيش‎رفت و امكان عقب‎گرد را دارد.

ج ـ نظريهٔ کارکردگرايان
اين نظريه که ريشه‌هاي فکري آن به دورکهايم بازمي‌گردد، در نقطهٔ مقابل نظريات مارکسيستي قرار دارد، چراکه مارکس بر تضاد اساسي جامعه تأکيد داشت و حال آن‌که کارکردگرايان، تعادل و رضايت راچهرهٔ اساسي جوامع مي‌پندارند.دورکهايم معتقد بود که