اين انقلاب حتي با الگوها و انتظارات کساني که از اوضاع ايران به خوبي مطلع بودند نيز سازگار نبود. در کجاي جهان قبلاً ديده شده بود که رهبر يک مذهب جا افتاده، سردمدار پرشور و پرآوازهٔ يک انقلاب عليه يک حکومت سلطنتي شود؛ حاکمي که مدعي حقانيت خود و پيوندش با گذشتهٔ ملي سرزمينش و حقانيت برنامههاي اصلاحي خويش بود. در کجا قبلاً کسي ديده بود که حکومتي مجهز به ميلياردها دلار تسليحات نظامي، نيروهاي مسلح، پليس مخفي و آشکار که قاعدتاً همهٔ آنها نيز آمادهٔ استفاده بود، اين چنين در مواجهه با شورشهاي متناوب، تظاهرات همگاني و وسيع و اعتصابات از پاي درآيد؟(96)
1. مقدمه
با سپري شدن حکومت ديکتاتوري رضاخان، نوبت به حکومت يکي از خاندان پهلوي به نام محمدرضاشاه رسيد. او نيز ميخواست سياستهاي مستبدانه و اسلامزدايانهٔ پدر خويش را دنبال کند، اما شرایط به گونهاي رقم خورد که همين سياستها منشأ بازتابهايي از سوي مردم و روحانيت گرديد و همين امر سبب شد تا جرقههاي اوليهٔ انقلاب اسلامي در زمان محمدرضاشاه شکل گيرد، هرچند اسلامستيزي رضاخان در زمان قبل از حکومت محمدرضا نيز در شکلگيري حرکتهاي اوليهٔ نهضت اسلامي بيتأثير نبوده است.