صفحه ١٨٠

  باید این معنى را در حیوانات نیز بپذیریم زیرا آنها هم در حد خود ادراکاتى دارند.
خلاصه آنها مى گویند: ما احساس مى کنیم که روح ما موجود مستقلى نیست و پیشرفت هاى معلوم مربوط به انسان شناسى نیز این واقعیت را تأیید مى کند.
از مجموع این استدلالات چنین نتیجه مى گیرند که پیشرفت و توسعه فیزیولوژى انسانى و حیوانى روز به روز این حقیقت را واضح تر مى سازد که میان پدیده هاى روحى و سلول هاى مغزى رابطه نزدیکى وجود دارد.

    نقطه هاى تاریک این استدلال
به نظر مى رسد اشتباه بزرگى که دامنگیر مادى ها در اینجا شده این است که «ابزار کار» را با «فاعل کار» اشتباه کرده اند.
براى اینکه بدانیم چگونه آنها ابزار را با کننده کار اشتباه کرده اند اجازه بدهیدیکى دو مثال بیاوریم:
از زمان «گالیله» به این طرف تحولى در مطالعه وضع آسمان ها پیدا شد، گالیله ایتالیایى به کمک یک عینک ساز، موفق به ساختن دوربین کوچکى شد که بى شباهت به دوربین هاى کودکان امروز نبود، ولى البته آن روز «گالیله» بسیار خوشحال شد و شب هنگام که به کمک آن به مطالعه ستارگان آسمان پرداخت صحنه شگفت انگیزى در برابر چشم او آشکار گردید که تا آن روز هیچ انسان دیگرى ندیده بود، او فهمید کشف مهمى کرده است، و از آن روز به بعد کلید مطالعه اسرار جهان بالا به دست انسان افتاد.