صفحه ٢٥

    چرا از مرگ مى ترسیم؟
دو کس از مرگ مى ترسند، آن کس که آن را به معنى نیستى و فناى مطلق تفسیر مى کند، و آن کس که پرونده اش سیاه و تاریک است!
آنها که نه جزء این دسته اند و نه آن، چرا از مرگ در راه هدف هاى پاک وحشت کنند مگر چیزى از دست مى دهند؟
داستان «آب حیات» با آب و تاب فراوان در همه جا مشهور است.
و نیز از قدیمترین ایام، بشر در جستجوى چیزى به نام «اکسیر جوانى» بوده است، و براى آن افسانه ها به هم بافته، و آرزوها در دل پرورانده است.
این همه گفتگو، از یک چیز حکایت مى کند و آن مسأله وحشت آدمى از مرگ، و عشق به ادامه حیات و فرار از پایان زندگى است، همان طور که افسانه «کیمیا» همان ماده شیمیایى مرموزى که چون به مس کم ارزش برسد تبدیل به طلاى پرارزش مى شود، روشنگر وحشت انسان از فقر اقتصادى، و تلاش و کوشش براى جلب ثروت بیشتر مى باشد.
افسانه اکسیر جوانى نیز منعکس کننده وحشت از پیرى و فرسودگى و بالاخره پایان زندگى و مرگ است.
بیشتر مردم از نام مرگ مى ترسند، از مظاهر آن مى گریزند، از اسم گورستان متنفرند و با زرق و برق دادن به قبرها مى کوشند ماهیت اصلى آن را به دست فراموشى بسپارند حتى براى فرار دادن افراد از هر چیز خطرناک ـ یا غیر خطرناکى که مى خواهند کسى آن را دستکارى و خراب نکند ـ روى آن مى نویسند «خطر مرگ» و در کنار آن هم عکس یک