صفحه ٣٠٢

    3- آن روز که همه چیز در هم کوبیده مى شود!
«کوبنده، چه کوبنده اى؟ و تو نمى دانى کوبنده چیست؟ آن روز که مردم مانند پروانه ها پراکنده شوند! و کوه ها همچون پشم رنگ کرده و زده شده و بر باد رفته متلاشى گردند!»(144)
در حقیقت زلزله و ضربه و لرزه آن روز به قدرى شدید است که همه چیز را در هم مى کوبد و «قیامتى» برپا مى کند!
در اینجا اشاره به وضع انسان هاى سرگردان شده که در نخستین ضربه ها به قدرى به هیجان مى آیند که همچون پروانگانى که پى در پى خود را به شعله هاى شمعها مى کوبند تابسوزند و نابود شوند، خود را به هر طرف مى زنند!
بعضى معتقدند که بر خلاف تصور مشهور و شاعرانه و دلپذیرى که درباره پروانه و شمع در اذهان وجود دارد که از عشق و پاکبازى و قربانى شدنش در پاى معشوق سنگدل و بى رحم، در عین سکوت و خاموشى داستان ها سروده اند، پروانه هرگز قربانى راه عشق به شمع نمى شود بلکه فقط قربانى راه فراموشکارى خویش است، زیرا حافظه اش به قدرى ضعیف و ناتوان است که با نزدیک شدن به شعله شمع و احساس سوزش گرما فوراً به عقب بر مى گردد، اما با گذشتن یک لحظه، فراموشى به او دست مى دهد، مجدداً به سوى شعله باز مى گردد و آنقدر این کار را تکرار مى کند تا جان خود را بر سر فراموشکارى بگذارد!
و شاید تشبیه مردم، در آیات بالا، به پروانه هاى پراکنده به هنگام بروز نخستین نشانه هاى هولناک رستاخیز نیز براى نشان دادن عظمت حادثه است