صفحه ١٥٩

  بعد از قبول وجود خدا و صفات اوست).
بنابراین مرگ نمى تواند نقطه پایان حتى براى یک فرد باشد و گرنه مسأله پوچى و بیهودگى حیات انسانى زنده خواهد گشت.
ثانیاً- همه دانشمندان به ما مى گویند: سیاره اى که ما روى آن زندگى مى کنیم در آینده - آینده اى که از نظر مقیاسهاى فضائى چندان دور نیست - به خاموشى مى گراید، و تمدن فوق العاده عالى و تکامل یافته آن زمان نیز تدریجاً یا بطور ناگهانى خاموش مى گردد، و به زمین تبدیل به کره اى ویران و سرد و خاموش مى شود و آنگاه این فکر پیش مى آید که از این آمد و شد چه حاصلى به دست آمد؟ آیا این کار شبیه به ساختن یک تابلوى بسیار نفیس و زیبا و شکستن و نابود کردن آن نیست؟
اما اگر قبول کنیم که زندگى انسان - به شکل دیگر و در جهانى وسیعتر - تا بى نهایت ادامه مى یابد آنگاه است که مى توانیم فلسفه آفرینش را به روشنى لمس کنیم و شاهد ادامه قانون تکامل بوده باشیم.
بنابراین فلسفه آفرینش و قانون تکامل انسان به ما مى گوید: مرگ نمى تواند نقطه پایان زندگى باشد و زندگى به شکل عالیتر پس از مرگ همچنان ادامه خواهد یافت.

    انعکاس این منطق در قرآن
با اینکه قرآن مجید در لا به لاى سوره هاى مختلف از رستاخیز و زندگى پس از مرگ و جزئیات آن بحث مى کند، مى بینیم بعضى از سوره هاى قرآن از آغاز تا پایان به مسأله معاد مى پردازد، از جمله سوره واقعه که تقریباً