صفحه ٧٣

    رستاخیز پاسخى به معماها
اگر ارتباط این زندگى را از جهان پس از مرگ قطع کنیم همه چیز شکل معما به خود مى گیرد، و پاسخى براى چراها نخواهیم داشت.    
    جهان از دریچه چشم یک جوجه!
بسیار جالب است که مفهوم زندگى و گذشته و آینده، و همچنین جهان هستى را از زاویه دید «یک جوجه» که هنوز سر از تخم بر نداشته است و دنیاى خارج را ندیده، مورد بررسى قرار دهیم:
«آ! چه زندان کوچکى، اصلاً دست و پایم را نمى توانم تکان دهم... نمى دانم چرا آفریننده جهان تنها مرا آفریده، و چرا دنیا این قدر کوچک و تنگ آفریده شده، اصلاً یک زندانى تک و تنها به چه درد او مى خورد، و چه مشکلى را حل مى کند؟ نمى دانم دیوار این زندان را از چه ساخته اند، چقدر محکم و نفوذناپذیر است شاید براى این بوده که موج وحشتناک عدم از بیرون این جهان به درون سرایت نکند، نمى دانم... .
آه! غذاى روز نخستین من «زرده» به کلى تمام شده اکنون از سفیده دارم تغذیه مى کنم و این ذخیره هم به زودى تمام خواهد شد و من از گرسنگى مى میرم و با مرگ من دنیا به آخر مى رسد، چه بیهوده، چه بى حاصل و