صفحه ٢٤

 شکسته شدن یک زندان وحشتناک؟
آزاد شدن از یک فقس کوچک و تنگ و گشوده شدن دریچه اى به سوى جهانى وسیع و روح پرور، دور از آلایش ماده این جهان، پاک از غمها و اندوه ها، رنج ها و خصومت ها، دروغ ها و بى عدالتى ها، ستمگرى ها و تن به ستم دادن ها، تنگ چشمى ها و کوته نظرى ها، کینه توزى ها و جنگ ها و آنچه در این جهان محدود و زندگى پر دردسر رخ مى دهد و با جان و سرشت آدمى بیگانه است، کدام یک؟...
قطع نظر از این که کدام یک از این دو «چشم انداز» به حقیقت و منطق نزدیک تر است - که طبعاً در بحث هاى آینده از آن سخن خواهیم گفت - اولى چقدر تاریک و وحشت زا و هول انگیز و درد آلود است، و دومى چقدر زیبا و دلپذیر و دل انگیز و آرام بخش.
تصویر مرگ در قیافه نخست کافى است که همین شربت زندگى را - هر قدر هم زندگى مرفه باشد - در کام آدمى تلخ و ناگوار سازد و یا او را براى فرار از مرگ به تن در دادن به هر چیز وادارد و در برابر هر شرطى تسلیم کند.
در حالى که تصویر آن در چهره دوم، مى تواند شربت زندگى گوارا و شربت شهادت را در راه حق و هدف هاى پاک از آن گواراتر سازد و به انسان بگوید به خاطر این زندگى در برابر هر شرطى تسلیم نشو، و به هر قیمتى آن را مپذیر، آزادباش و از مرگ افتخارآمیز نترس! خلاصه مرگ همیشه وحشتناک نیست، گاهى این زندگى از آن وحشتناک تر است.