صفحه ١٤٩

هر چه مى خواهى بخورى، و يا مى فرمايند: «الْإِقْتِصادُ نِصْفُ الْعَيْشِ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ نِصْفُ الدّين» «1» يعنى؛ اقتصاد و ميانه روى، نصف زندگى است و حُسن خلق، نصف ايمان است. بناست شما خدا را بندگى كنيد. خيلى چيز عجيبى است! اگر كارهايمان را به بندگى ربط بدهيم و در راستاى بندگى خدا شغل خود را انتخاب كنيم، خداوند هر طور مصلحت دانست رزق ما را تأمين مى فرمايد. چه موقع كشاورزى تحقير و يا معلّمى و يا خانه دارى تحقير شد؟ موقعى كه خود اين ها زندگى به حساب نيامد، بلكه وسيله پول درآوردن شد تا به كمك پولى كه از طريق آن ها به دست مى آيد برويم زندگى كنيم، چقدر زيبا بود و هست وقتى كه شغل ما بستر زندگى ما باشد و نه صرفاً منبع درآمد، در آن حالت خود آن شغل مطلوب است. بنده نبايد معلّمى كنم تا پول درآورم و با آن زندگى بكنم، بلكه همين معلّمى، زندگى است، آرى حقوقم را هم مى گيرم، آن ديگر رزقى است كه خدا از اين طريق مى دهد. شما الآن اينجا نشسته ايد تا زندگى كرده باشيد، كسى هم به شما پول نمى دهد، براى همين هم خسته نمى شويد، آن طور كه يك كارمند اداره در اداره هست، اين جا ننشسته ايد.

زنده بودن يا زندگى كردن 
يك وقت آدم زندگى را شناخته است، و لذا خوب زندگى مى كند. اگر زنده بودن و زندگى كردن را بشناسد و در راستاى زندگى كردن، كار كند و نه براى زنده بودن، ديگر خسته نمى شود، چون زندگى خستگى