صفحه ١٢٧

از رزق آزاد شدى نه غم رزق آينده را مى خورى و نه غم رزقى كه رفت و به دست تو نرسيد.

آزادى از وَهم 
مى فرمايند: اگر بناست غم رزقى كه رفت و به دست تو نيامد را بخورى، غم اين همه چيزهايى كه هست و مى آيد و تو به آن ها دست نيافته اى را نيز بخور. خيلى چيزها به ظاهر مى توانستى به دست آورى ولى نشد، حالا چه شد؟ هيچى. حضرت مى خواهند ما را از آرزوهاى پوچِ آينده و غم هاى بيخود گذشته، آزاد كنند. براى ملموس كردن موضوع مثالى هست كه:
شخصى چند مرغ داشت كه به اصطلاح كُرچ آمده بودند و آماده بودند تا اگر تخم مرغ زير بال آن ها قرار دهند جوجه بياورند. رفت و تعدادى تخم مرغ خريد و در سبدى قرار داد و روى سرش گذاشت و به سوى خانه حركت كرد. در مسير كه مى آمد به فكر فرو رفت كه حالا اين تخم مرغ ها را زير پاى مرغ ها مى گذارم، همه آن ها جوجه مى شوند، بعد آن جوجه ها بزرگ مى شوند و تخم مى گذارند و بعد دوباره همان تخم مرغ ها را زير پاى خودشان مى گذارم و جوجه مى شوند و آن جوجه ها مرغ مى شوند و تخم مى كنند و دوباره از آن ها جوجه به دست مى آورم، و چه مى شود، ثروتمندترين مرد شهر خواهم شد و همه به من تعظيم مى كنند. همين كه در فكر بود كه همه مردم شهر به من تعظيم مى كنند، خودش هم به حالت تعظيم در آمد كه