صفحه ١٤٣

مناجاتش مى داند، قساوت قلب را بلاى حقيقى مى داند، مؤمن اصلًا حسّ نمى كند كه خداوند با اين تنگى رزق به او تنگ گرفته است. كسى كه به بندگى خدا قانع است، و از دنيا به همين حالت بندگى بسنده كرده است، از اين تعادلِ تنگ گرفتن و يا وسعت دادن هاى رزق، مديريت مدبّرانه حق را مى بيند، نه حسرت مى خورد به جهت آن كه ندارد، و نه مغرور مى شود به جهت اين كه دارد، چون هر دوى اين صفات شيطانى است. اصلًا بنا نيست از نداشتن دنيا حسرت بخوريم.

خداوند از ما به ما آگاه تر است 
پس طبق اين آيه كه مى فرمايد «إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا» به اين نتيجه رسيديم كه رزق هركس مقدّر شده است، حالا اگر بر ما تنگ گرفتند، الحمدلله، و اگر وسعت دادند، باز هم الحمدلله. ما خودمان نمى دانيم واقعاً كدام يك از آن دو براى ما خوب است، خداوند در آخر آيه مى فرمايد: «انَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبيراً بَصيراً
»؛ يعنى خداوند از قبل به وضع بندگانش آگاه و بصير بود. پس او بهتر از ما وضع ما را مى داند، همچنان كه اعضاء مورد نياز ما را قبل از تولد، براى ما پيش بينى كرد، و همچنان كه براى هدايت ما پيامبران را فرستاد تا گمراه نشويم، خودش رزق مورد نياز ما را، آن هم طورى كه براى ما مصلحت است، تقدير فرموده است. با توجّه به اين نكته؛ زندگى ما ماوراء وسعت و تنگى رزق خواهد شد. گفت:

         عاشقم بر لطف و بر قهرش به جدّ             اى عجب كس عاشق اين هر دو ضد